ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

27.

27.

بی صبرانه منتظر روز "شنبه" ام.

شاید هم پنج شنبه،شاید هم جمعه،شاید هم...

اگه گفتی چرا؟

26.بوی نارنج

26.





آغوشم 

هنوز

بوی

نارنج می دهد

.

.

.

24.

24.

این اس ام اس های که ازبانک ملی میان،ماهی یه بار خوشحالمون می کنن،صد بار غمگین!

نمی شه برعکس بشه؟!!

هاااا؟!!

23.بعضی از اعداد

23.

یه عدادیی وجود دارن که اصلاً عدد نیستن!

خود خود خود زندگین

وقتی می بینیشون،انگاری بعد ازیه ایست قلبی،10میلی گرم آدرنالین بهت تزریق می کنن اونم به صورت مستقیم نه وریدی!

دارین این عداد رو!!!

22.تا پنج نشه بازی نشه...

22.

دانش آشتیانی هم به رفقا پیوست!!![+]


پ.ن:

استاد حسن چرا نمی گیری؟!!یکی از همین پایداری چی هارو معرفی کن،قال قضیه کنده می شه!ببین چی می گم گوش بده

21.پی ام اس مردانه

21.

اول:

داستان عجیب وغریبی نیست،حکایت همین زندگی روزمره و رفتن وآمدن هاست.بیشتر آدم هایی که دیدم خودشان نبودند.معمولاً آن کسی بودند که می خواستند باشند اما همین که روال زندگی اندکی بالا وپایین می شد،می شدند همان هایی که هستند!والبته دیدن این همان هایی که هستند زهره شیر می خواهد و... البته دسته ی دیگری هم هستند که خودشان هستند،همانی هستند که هستند!اما گاهی پیش می آید که چیزی به همشان می ریزد ودیگر خودشان نیستند.به هم می ریزند واز خودبودنشان فاصله می گیرند،خودبودگیشان خونشان کم می شود،لبریز می شوندو قاط یا قات می زنند!دلشان می خواهد غر بزنند وخودشان را خالی کنند تا بتوانند...بعضی اوقات هم از بس حالشان بد می شود کهگند می زنند به همه چیز... دست خودشان نیست،هر آدم سوپاپ اطمینان می خواهد تا یکهویی نفله نشود،با غر بزند،داد بزند،چیزی بشکند،یا... اما باید مراقب بود دلی نشکند ویا...

البته بماند که از دست دادن بعضی چیزها تفاوتی با نفله شدن ندارد!

اسمش را گذاشته ام "پی ام اس مردانه".

دلی شکستم و...

اما خدای من شاهد است،به خلیدن خاری به دست دلش راضی نیستم چه برسد به شکستگی دلش...

"از بشر انتظار خدا گونگی نباید داشت"


دوم:

بالاخره تنگش را شکستیم وبا آقا حمید زدیم به خط و...


سوم:

جلسه اول آن پیشنهاد کذایی برگزار شد،خیلی خوب نبود اما بد هم نبود.فعلاً نمی شود قضاوت کرد.ما که تلاشمان را می کنیم باقی کار هم با... حسنش این است که کاملاً به کار مسلطم وبرای آنجا هایش که خارج از چهارچوب است،مشاور های خیلی خوبی دارم.خدا کند که... یعنی می شود که بشود؟!!خدا(آیکون خروج"ها" از سینه)


چهارم:

چند ست حرکت پای سنگین حسابی حال آدم را جا می آورد،عاشق "حرکت اسکوات"م!




20.نوستالوژی

20.


 اول:

دوتا نوستالوژی[+]و[+]


دوم:

چندماه دیگه خودم رو با[این]مقایسه می کنم!حالا می بینید!کسی اینجا شک داره؟!!


سوم:

یه پیشنهاد 500000هزار چوبی،حتی اگریه خواب باشه،می ارزه آدم تمام تلاششو واسه تعبیراین خواب بکنه!


چهارم:

یه جلسه امیدوارکننده،یه صحبت ومکالمه کوتاه بایه دوست،یه شام خوب ودوش آب گرم والبته یه گیلاس سوغاتی شیراز،می تونن شب خوبی رو واسه آغاز هفته ی پیش رو بسازند!

19.چه بود،چه شد!

19.

انگار این روز ها تالار وحدت شده است آیینه دق این مردم.

روزگاری اسم این تالار برابر بود با جشن وشادی وموسیقی و هرچیز دیگری که این ملت را به زندگی پیوند می داد.اما این روزها کاربری دیگری پیدا کرده است.شده است نماد فقدان ودرگذشت هنرمندان وبالاتر ازآن مرگ وزوال بیش از پیش فرهنگ وخاطرات زیبای این مردم."استاد همایون خرم"،"استاد محمدرضا لطفی" وامروز"مرتضی پاشایی"عزیز.

ترانه"جاده یک طرفه"اش را خیلی دوست داشتم.

خدایش بیامرزد.

18.آشوب

18.

هیچ لغتی بهتر از آشوب نمی تونه حالم الان منو تعریف کنه!

آشوب وترس 

ترس از ندونستن وروشن نبودن آینده تصمیمی که می خوام بگیرم.

لازمه که حتما با صدای بلند پیش کسی فکر کنم وفقط یکی/هر کی فکرامو بشنوه.

از تنهایی در این مورد خاص فکر کردن می ترسم.

قلبم داره ...

هیچ کس مثل "تو" بهم احساس امنیت نمی ده.