ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

115.ساری گلین...

115.


[+]

 

از آلبوم "به تماشای آب های سپید"

استاد حسین علیزاده



114.ازهرچی بترسی...

114.

شنیدین از هر چی بترسی سرت میاد؟

آقا این دقیقاً درسته!آزموده ایمش!!!

حالا حکایتش رو خواهیم نوشت.


نکته اخلاقی:

حواستونو جمع کنین که از چی می ترسین!


پ.ن:

"خدا من فقط از تو می ترسم"



113.دلگیرانه نوشت

113.

می دونی چی خیلی آزارم داد و دیروز و شبمو شب اول قبر کرد؟

تموم حرفایی که توی خلوت بارهای بار با خودم تکرار کردم،تموم احساسی که بهت داشتم وبه زبون آوردم و تکرار کردم، وقتی حالت خوب نبود وحس گریه وخستگی و...داشتی سرتو چسبوندم به سینه ام که صدای قلبمو بشنوی صدای قلبتو حس کنم وآرووم بشی،نوازشت کردم،لالایی هایی که توی گوشت خوندم وخوابت کردم،وبالای سرت نشستم و به خوابیدنت زل زدم وزیبا ترین تصویر زندگیمو نگاه کردم.نگاه کردم.غصه داشتی،تا صبح کنارت نشستم وبا هق هق هات کناربخاری تا صبح گریه کردم.خودمو فدای درد ودلتنگیات کردم و...

حالا وقتی می بینم این حرفا رو از زبوون کس دیگه ای می شنوی و واسشون...با خودم می گممن مقصرم که نگفتم یا شما که فرصت شنیدن وگفتنشون رو ندادی؟!!

می دونم مردا نمی تونن مادر بشن اما با خیال تو من حس مادر بودن رو درک کرد،فهمیدم،با تک تک سلولای تنم،با ذره ذره وجودم

عمق این حرفا رو فقط مادری می فهمه که خودشو پرت می کنه زمین،که بچه اش روی آسفالت سفت زمین نخوره،یا...

قلبم داره از جا کنده می شه!

نمی دونم این سوال تا کی توی ذهنم باقی خواهد ماند!!!


112.از زبان من،در خیال تو...

112.


[+]



از ترجمه اش معذورم!

111.آخر هفته خوب،بد،دلگیر،...

111.

اول:

یه چیزایی رو بلد نبودم واین ندونستن اذیتم می کرد،آخر هفته گذشته به لطف آقا مهدی یادشون گرفتم.


دوم:

از یه چیزایی می ترسیدم،که تونستم ازشون بگذرم و...

آدما لولو نیستن!


سوم:

رفتم جمعه بازار،واسه دیدن نوستالوژیام،خنز پنزرایی که نوستالوژیامو زنده می کنن،بسی مشعوف و... شدیم.


چهارم:

بعد از دو سال ونیم برگشته،همون آدم قبلی،بدون هیچ تغییر و... واصرار به آغاز یه اشتباه دوباره!

می گم چه چیزی در من یا شما عوض شده که... جوابم همون حرفای تکراری و...

انتظار،فهمیدن انتظار زیادی نیست...

110.

110.


"چو پرده دار به شمشیر می راند همه را

 کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند"



108.بیزینس نوشت

108.

این چند روز به شدت درگیرم وسرم حسابی شلوغ شده.

بایستی تا آخر این ماه داستان"بیزینس"رو که قبلاً گفته بودم،جمع کنم.

حسابی درگیر جلسه وهماهنگی های طاقت فرسایی شدم که اجازه خاروندن سرم رو هم بهم نمی ده.

امروز آخرین جلسه پلن اول رو باید برگزار کنم.اگر این جلسه موفقیت آمیز باشه خودبخود باقی کارا روی روال واتوماتیک انجام می شه وفقط من جریان رو پایش خواهم کرد.اگر هم که نه ...

خدا می دونه!

باز جلسه وباز هماهنگی وباز...




107.

107.

نصفه شبی اومده بود دم در که بیا بریم دور بزنیم،دلم گرفته!

می گم بیا بالا یه چیزی می خوریم شاید دلت باز شد

می گه نه بیا بریم 

می گم کجا ؟

می گه هر جا که شد!

فقط بیا بریم.

دو ماهه که ندیدمش،یعنی نبود که ببینمش!

از دم خونه تا توی ماشین رو می دوم از سرما.خدا رو شکر بخاریش روشن بود وحسابی توی ماشین گرم شده بود.طفلی اونم مثل من سرماییه!(من نبودم،شدم)

دو سه ساعتی باهم چرخیدم و...

این دفعه تلخ تر از دفعات گذشته بود.مزه قهوه ی اسپرسو می داد.

این  رو هم هدیه گرفتم.


106.بوی تعفن

106.


از روز پنج شنبه ذهنم درگیر یه صحنه ای شده که هر کاری می کنم نمی تونم فراموشش کنم و باهاش کنار بیام. وصد البته به شدت ترسیدم!

یکی از آدمایی که خیلی بهش اعتماد داشتم جلو چشمام به همسرش خیانت کرد وظاهراً از قبل هم...

این صحنه باعث شد یه کوچولو بیشتر به این موضوع فکر کنم.

خیانت یعنی چی؟

چیکار کنیم خیانت کردیم یا... ؟

یه امر نسبیه یا مطلق؟

اگر خیانت دیدیم/کردیم،باید چکار کنیم؟

و...

از نظر من خیانت شکستن عهد و قراردادیه که با طرف مقابلمون گذاشته ایم.

بعضی اوقات  این قرارها گفته می شه بعضی اشون هم نه.البته رابطه عاطفی یه قرارداد حقوقی نیست که بشه موضوعات رو احصا کرد و...گاهی ضمنیه وگاهی صریح

گذشته از مسائلی کلی وعمومی که اکثراً بر حسن وقبحشون تاکیید دارن،طرفین در جریان آشنایی خود به خود دستشون میاد که چه کارایی ممکنه باعث مکدر شدن طرف مقابل و ... بشه.

اما در کل فکرمی کنم  که مفهوم ومصداق "خیانت" یه امر نسبیه که بین دو طرف تعریف می شه ومعنا پیدا می کنه!وفرهنگ وتربیت و... طرفین در شکل دادن به این مفهوم دخیل خواهند بود.


این اتفاقی که من شاهد و... بودم.خلاف قراری بود که بین اون دو نفر گذاشته شده بود.والبته در هر حالتی من به شخصه اونو خیانت می دونم چون با هر ملاک و سنجه ی اخلاقی ای در تعارض وتضاد بود.

متاسفانه با یه حساب کتاب سرانگشتی دارم می بینم که این مقوله روز به روز داره بیشتر می شه وقبحش هم کم رنگتر از گذشته می شه.حتی به نوعی نشونه کلاس و پیشرفت به حساب میاد.

وقتی مفهومی قلب معنا بشه،واقعاً باید ازش ترسید.


هنوز بوی تعفنش ذهنمو آزار می ده!