ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

198.دلق ما بود که در خانه خمار بماند...

198.

اول:

جلسه سوم گرو ه  هفته پیش  برگزارشد.جلسه چهارم هم فردا برگزار میشه.تقریبا تمام شرکت کننده ها روانشناس هستن وفقط من رشته ام مرتبط نیست ولی  با توجه به مطالعات قبلیم مشکلی  ندارم .اگر کم میاوردم ناچار بودم برم از CBT  شروع کنم .

رویکرد گروه روان تحلیلی یه وتوی همین چند جلسه هم بازخوردای مناسب وجالبی داشته.


دوم:

صبح سهراب عکس دختر کوشولوشو برام فرستاده که من هم  از دیدنش دچار ذوق مرگی شدم!


سوم:

چند روز پیش از کسی  محترمانه خواهش کردم که دیگه اینجا نیاد واینجا رو نخونه.آخر جمله ام  هم با لطفا تموم شد.(من به اون آدم حس داشتم و این سرزدناش باعث می شد من نتونم موضوع رو با خودم حل کنم وبا خودم کناربیام).اولش انکار کردکه من نیومدم وتو کی هستی که من بخونمت؟!!بعد از اینکه از ای پی و...گفتم  بازم شروع کرد به انکار کردن،انکار کردن چیزایی که مکنونات قلبیش بود و گفتن من کیم ومن کیم... وگفت که ممکنه از این ای پی ممکنه آدمای زیادی استفاده کنن ،(بی خبر از اینکه حداقل نصف سابقه شغلیم با شبکه وسیستم درگیر بودم) واینکه تو متوهم، بیمار،عقده ای،بی سواد وخود بزرگ بین و... هستی!

شروع کرد به بالا آوردن.بله بالا آوردن تمام سرخوردگی ها،شکست ها،ناکامی ها،حقارت ها،حسادت ها و...که این آدم در زندگی کشیده ودیده!

به هم ریخته بود حسابی وتمام خشم هاش  بالا آومد ومن تونستم خود واقعی این آدم رو به وضوح ببینم!یه آدم ضعیف،تحقیر شده،ناتوان،سردرگم و زخم خورده!

می خواست تمام اینا رو روی من بالا بیاره ولی نشد،نتونست و برگشت روی خودش وبوی تعفنش....

می خواست حقارت هاشو با تحقیر کردن من جبران کنه ولی اینبار نشد،نتونست!

کاری که هر دفعه می کرد ومن هر بار چند هفته درگیرش می موندم!شاید این آدم لذت می برد که دیگران درگیرش باشن ودیگران رو اینطور اذیت کنه وشاید انتقام بگیره.این بارهم دقیقاً با همون کلمه ها و ادبیات وتوهین هایی که شنیده بود و باهاشون تحقیر شده بود می خواست  که... 

 درنهایت هم شهامت موندن وشنیدن رو نداشت وفرار کرد،حرفاشو زد وبلاکم کرد...!البته دور از انتظار نبود،چون دوست داشت همیشه از بالا نگاه کنه،همونطور که همیشه بهش نگاه شده بود.

در هر صورت من اون وقت توان حل مسئله رو نداشتم واین کار نزدیک به یک سال  از عمرمو به باد داد.اون شب تا اذان صبح نخوابیدم وبا خودم کلنجار رفتم.شب سختی بود،اما صبحش خیلی فرق می کرد.بازی دیگه تموم شده بودو چیزی از سیاهی وسردرگمی در من نمونده بود.تونستم دیگران رو هم ببینم ودلم...

این آدم دیگه رفته بود...

واقعا یک سال رو توی تاریکی زندگی کردم.خیلی سخت بود!خیلی ،وفقط خدا می تونه داور این ماجرا باشه.فقط من محق نیستم  وخودم هم اشتباه کردم اما...

انگار بارسنگینی  ازرو ی دوشم برداشته بودن.برام مسئله این بود چرا من توی این آدم گیر کردم؟چرا نمی تونم ازش بگذرم؟چرا...؟چرا...؟

جواب چراهامو گرفتم.از پیرمرد ومادرم خواستم براش دعاکنن.حرفای پیرمرد بازهم درست از کار دراومد،البته امیدوارم باقی حرفاش دیگه درست نباشه،چون دیدنش برام راحت نخواهد بود.

البته با اینکه اتفاق خیلی بدی بود ولی یه تجربه بود،من ازش چیزای زیادی یادگرفتم وبابتشون ازش تشکر می کنم.ولی دیگه وجود نداره.اون آدم تموم شده...

قلبی که پراز خشم وکینه اس هرگز سعادتمند نخواهد شد.


پنجم:

کتاب نایابی از تاریخ معاصر به دستم رسیده که فوق العاده جالب ومستنده.تقریبا بیشتر وقت آزادم به مطالعه این کتاب می گذره و رمان "خداحافظ گری کوپر"نیمه کاره موند.


ششم:

ملیجک رئیس بزرگ چند روز به پروپام می پیچید.امروز جوری زدم تو پرش که یکی از در خورد،یکی هم از دیوار والبته یکی هم از آسفالت کف خیابون.


هفتم:

حرم یار[+]




پ.ن:

می دونم که هنوز میای وبرای اینکه ثابت کنی اون خواننده تو نیستی خودتو تو زحمت می اندازی،باوشه من باورم شد که تونیستی.بهت توصیه می کنم به فکر درمان باشی،خیلی راحت تراز اونیه که فکرشو می کنی.تو هم می تونی زندگی آرووم وشادی داشته باشی.یه بار امتحان کن.




196....وچیزهای دیگر

196.

سلامتی نعمت بزرگیه که تا از دستش ندی،قدرشو نمی دونی.حالا می خوادیه سرماخوردگی ساده باشه یا...

فکر کنم تموم شده باشه.

خیالم راحت شده وخوشحالم!

بعد از چهار پنج روز وشب بی خوابی دیشب تخت خوابیدم.



195.خبیثانه

195.

وقتی یه سفر هیجان انگیز رو که یه هفته منتظرش بودی  نمی تونی بری و حسابی دلت سوخته و از قضا سفرهم دقیقه نود ویک کنسل می شه و زورکی لبخند خبیثانه می زنی!

اصلاً به من چه.

خبیث!



194.غر غر...

194.

خدا وکیلی مونده به دلم یکی سراغ منو بگیره واحوال خودمو بپرس!

مرده ام ،زنده ام،...!

چرا هر کی زنگ می زنه یا مریضه،یا پول کم آورده ،یا کارش جایی گیره،جا نداره شب بمونه یا... ؟!!

خودم خیلی حالم خوبه مثلاً؟

به خدا افسرده شدم دیگه!

بسه دیگه،اه!

خسته شدم بابا

بمیرید همتون



193.

193.

اول:

دیشب ساعت 10شب جنازه ام  رسیدخونه.از بس خسته وگرسنه و...بود م که پله ها رو  زورکی بالا می رفتم.یه لیوان آب خوردم وولو شدم.همینجوری خوابم برد.یازده ونیم  با صدای زنگ تلفن بیدار شدم.بدون سلام علیک  می گه کجایی؟گفتم تو رختخواب،می گه آماده شو یه ربع دیگه دم خونه ات ام.گفتم بروبابا...یه ربع بعد زنگ زده می گه میای پایین یا دستمو بزارم رو بوووووووق!

اگر این بچه یه دونه جذابیت داشته باشه همین سرتقی و دیوونه بازیاشه.رفتیم همین اطراف خونه یه دور وبستنی و...چشام باز نمی شد از زور خستگی.حرف  زدنش هم با جیغه!تند تند حرف می زنه واز همه چی وهمه جا می گه.من فقط نگاش می کنم.آخر سر می گه خوب؟می گم خوب وکوفت،از جوون من چی می خوای؟پقی می خنده ومی گه خاک تو سرت می دونی اگه خودت  بخوای مخ یکی مثل  منو بزنی چقدر کار داره؟ها؟حالا من می خوام تورت کنم تو ناز می کنی؟ من هم می خندم می گم دیوانه ملت می رن  یه آدم حسابی،بچه مایه دار و...می زنن تو اومدی سراغ من؟!!حقاًکه دیوونه  ای،خری،نمی فهمی!برو به زندگیت برس...می خندیم.

نصف بستنی منو هم قاپ زد و...

دیوانه اس بخدا

حالا قراره آدم سیلیکونی از من به باباش شاکی بشه! 


دوم:

همکارم صبح از اول خط مترو سوار شده،خوابش برده وتا انتها رفته،آخر خط بیدارش کردن که ...دوباره بر می گرده.وسط خط،ایستگاه عوض می کنه دوباره تا آخر اون یکی خط هم می ره ودوباره بر می گرده!

طفلک از صبح سوژه شده!


سوم:

عصری برم این تست تراکم استخوانمو تکرار کنم ویه سونو هم از کلیه ام بگیرم.چند روزه کلیه ام یه کوچولو ذوق ذوق می کنه،البته اگه حوصله کنم!


چهارم:

این روزا خیلی علاقمند شدم به خرید الکی جات!

ساعت ودستبندو...فکر کنم اینطوری پیش بره اضافه کار ماه آینده ام هم به باد رفته!



192.Meditating Over a Photo

192.


[+]

.

.

.

.

.

پ.ن:

این آهنگ در ادامه  پست  قبله!

191.من ازآن روز که در بند توام،آزادم...

191.

اول.

عصر پنج شنبه،دم غروب"ف"زنگ زد که امشب برنامه ات چیه؟

جواب دادم کار خاصی ندارم.

گفت :بریم بیرون،بچرخیم  

گفتم:تو،شب،...؟؟؟

جواب داد:از هفت دولت آزادم،دیر نکنی!

صبحش با دوستی رفته بودن بازدید موزه کاخ گلستان.از صبح تاساعتای یک،دو  بعدازظهر توی مجموعه چرخیده بودیم و کلی کیف کرده بودم طبیعتا یه کم خسته بودم ومی خواستم عصر وشبش رو توی خونه بمونم .دروغ چرا،وقتی"ف" زنگ زد حسابی سر حال  شدم،اینکه هیچ محدودیتی نداشت...و دو ماه بود همو ندیده بودیم.

هم من وهم "ف" آن تایم رسیدیم سرقرار،چرخیدیم و... 

از بام سر در آوردیم.رفتیم تو دل تاریکی.به قدری هوا صاف وخنک بود که تنمون مور مور می شد.

چایی وماه کامل وتاریکی و...

نزدیک چهار صبح بود که رسیدیم دم خونه من،مست خواب بود ولی بالا نیومد.امروز صبح اس ام  اس داده:مزه اون تاریکی وخنکی هنوز زیر دندونمه با لبخندبراش می نویسم:"اون بازوی منه که زیر دندونته بچه"


دوم:

فقط آدمی که باور داره عقل کل نیست وضعف هم داره وخیلی چیزا رو خودش به تنهایی نمی تونه حل کنه می تونه از هم صحبتی ومشورت با یه دوست چایی خور استفاده کنه ولذت ببر وحالش خوب بشه.

دمت گرم چایی خور...!


سوم:

واسه آخر هفته دعوت شدم به یه سفر چندروزه هیجان انگیز با یه گروه از بچه هایی که خیلی پایه و با حالن،به یه جای دور  واسه دیدن وشرکت در یه مراسم آیینی خاص!ذوق زده ام.

 



190.خخخخخ

190.

اول:

دیروز با دوستم سعید رفتیم گمرک واسه موتور چهارچرخش لاستیک کوهستان بگیریم،یه سری هم زدیم به فروشگاه های لوازم نظامی،ودر کمال تعجب عینک آفتابی که خیلی وقته دنبالش بودم(revision) پیدا کردم.باارزونترین قیمت وبهترین کیفیت ممکن.البته چند تا خورده ریز دیگه هم گرفتم.کمربند وشماق و...

فکر کنم هنوز هیچی نشده  پنتاگون اونجا فروشگاه زده!اجناس مارک اصلی وقیمت های خیلی پایین.


دوم:

از امروز کلاسای گروه درمانی مهدی توی تهران شروع شد،مطمئنم اینجا خیلی بیشتر از مشهد موفق می شه!من به کارش ایمان دارم.


سوم:

فردا عصر هم باید برم ختم،برادر یکی از دوستای نزدیکم که خیلی اتفاقی ویهویی دو روز پیش فوت شد،واقعا تسلیت گفتن برام سخته.


پ.ن:

شعرهای عاشقانه می فرستم تا بفهمد عاشقم.

.

.

.

.

.

لعنتی خخخخخ می فرستد،

تو بگو تکلیف چیست؟!!


م.م



187.سحابی شکارچی

187.

اول:

امروز رفتم سنجش تراکم استخوان،نتیجه اش وحشتناک شد!

دکتره می گفت در حد پوکی استخوانه،سریعتر رژیم غذایی و... باید تغییر بدی و دارو هم مصرف کنی!


دوم:

دیشب تونستم بازهم سحابی جبار رو ببینم.

 این صورت فلکی سحر انگیز محبوب منه و  یه داستان قشنگ داره .