ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

210.سورپرایز

210.

سرمو انداخته بودم پایین ومثل این بچه باشخصیتا راهمو گرفته بودم ومی رفتم خونه!گاهی سرفه،گاهی هم ... سرم به راه بود.

درست دم در که رسیدم،زنگ تلفن،سورپرایز،ذوق و ...

یه شب یلدای خیلی خاص

خیلی خاص

به یاد موندنی...

 

امشب هم دعوتم با دوستان...



209.,ودیگرهیچ!

209.

سرماخورده ایم 

دود خورده ایم

دوده خورده ایم 

.

.

.

ودیگر هیچ!



208.هی ،نخند!

208.

اول:

من فکر می کنم همه جای این مملکت قشنگه،هر جاشو بایدچند دفعه و توی فصل مختلف دید.برف،باروون،گرما،پاییز،بهار...هر فصلی قشنگی خودشو داره! نه قندیم که تو باروون خیس بشیم نه بستنی که توی گرما آب بشیم پس  بزن به جاده والکی بهانه نیار...


دوم:

این" خداوند الموت "هم جالبه!خوشم آومد.البته مرجع تاریخیش خیلی ضعیفه اماروایت داستانیش خیلی قویه.همراه خوبی واسه ساعات خلوت روز وشبه،فصلای آخرش هستم.


سوم:

می گه از این به بعد نخند و ادکلنتو هم عوض کن...!


چهارم:

واسه ژانویه...تا ژانویه!




207.گفتم بدوم تا تو ...

207.

اول:

عزم سفر نموده ایم!

سر ظهر خواهیم سپردن جان به جان جاده

همین


دوم:

[+]زمزمه های این هفته ام


سوم:

لحظات سختی در انتظارمه!




206.خوشحالانه

206.

اول:

نامه ای که چند ماهه منتظرش بودم رسید.خدا روشکر نتیجه تقریبا همونی  بود که انتظار داشتم.از این بابت خوشحالم وخیالم راحت شد.


دوم:

دیشب مادام صدام کرد که برم پیشش.خیلی خوشحال بود.خیلی!

مادام داره نوه دار میشه.خدا می دونه چقدر دلش نوه می خواست وچقدر از بابت نوه دار شدنش خوشحال بود.من هم خوشحال شدم.واقعاً از ته دل خوشحال شدم.


سوم:

واسه این چند روزه تعطیلات به فکر سفرم!


چهارم:

یه پیشنهاد کاری جدید داشتم.ظاهراًشرایطش  بهتر از اینجاس اما هندونه در بسته اس والبته من هم آدمی نیستم که بتونم نقش بازی کنم وبتونم دیسیپلین اداری رو تحمل کنم.هرچند که از نظر مالی وجایگاه بهتره اما ته دلم ...دیروز رئیس بزرگ  منو خواست وبه خنده می گفت خان بعدازاون جلسات وسخنرانی و  این سمینار و...خواستگارات زیاد شدن!می خوای چیکار کنی؟تصمیمت چیه؟من هم با کمال ادب گفتم که با اجازه بزرگترا می خوام ادامه تحصیل بدم!مرده بود از خنده.ظاهراًخواستگارم خودش حضوری پیش رئیس بزرگ و...

به خودش واگذار کردم اونم گفت بمون همینجا!بهت نیاز دارم .

ته دلم خوشحال شدم نه از این بابت که پیشنهاد داشتم یا اینکه مورد توجه قرار گرفتم،بلکه من فکر  می کنم گاهی لازمه از بیرون واز دید دیگران به خودمون واطرافیانمون نگاه کنیم تا برامون عادی وروتین نشن.


پنجم:

یه سوء تفاهم توی فامیل داشت باعث دلخوری عمیق وکدورت بین چندتا خانواده می شد.بابا هم نبود که...

باچند نفر نفر از دلخورشدگان ودلخورکنندگان صحبت کردم.خدا رو شکر ختم به خیر شد.


205.که فولاد کوبند...

205.

اول:

سمینار به خوبی وخوشی تموم شد وبرگ زرینی شد بر آلبوم افتخارات ما!

خسته وکوفته خودم و رسوندم خونه،خونه که چه عرض کنم میدوون  جنگ!لباس،کاغذ،ظرف نشسته،کتاب ،...همه چی رو همه چی تلنبار و...اصلاً یه وضعی بودااااا!

فقط یادمه یه جا اون وسط پیدا کردم وده ساعت تمام خوابیدم!سر حال که شدم افتادم به جوون این میدوون جنگ و...خونه مثل دسته گل شد.


دوم:

کلاسا ی گروه سروقت ومرتب برگذار می شه.بچه ها خیلی تغییر کردن ورشد وتغییرشون به عینه مشهوده!داشتم  در مورد خودم وتغییرات این مدت فکر می کردم،خدا روشکر یه کوچولو بیشتر از راضی هستم!انصافاً به وقت وهزینه و...می ارزید.خدا همه ی دوستای خوبو نگه داره وسلامت بداره.مهدی  تمام تلاش  و...گذاشته واسه این  گروه .


سوم:

گوش این همسایه فضول طبقه اول رو پیچوندم،آن هم چه پیچاندنی!مسلمان نشنود کافر نبیند وایضاً بدان سان که فولاد کوبند آهنگران وایضاً مادر بگرید.

از این کار بسیار خوشحال وراضیم.طفل اشکش در آومده بود.حقش بود پدر...


چهارم:

سه ،چهارتا از دوستام آومده بودن خونه که منو از حال وهوای ...دربیارن،به اندازه چند سال نوری منو خندوندن.عضلات صورت وشکمم درد گرفته بود.


پنجم:

قشنگ تر از خود باروون شبانه،یه باند فرودگاه خیس از باروونه اینو چند شب پیش فهمیدم.


ششم:

یه دونه از اینا هدیه گرفتم،بسیار دوستش می  داریم.هم  هدیه وهم...

به خاطر رایحه گرمش خوراک زمستونه!


204.سمینار

204.

این سمینار تموم بشه من یه نفس راحت بکشم!

مغزم دیگه کار نمی کنه.

هماهنگ کردن این همه  برنامه و آدم...


هنگ کردم!

پووف

203.

203.

همه ی ترسم این بود که شادیای این  چند وقته چطوری تلافی می شن.

می دونستم باید یه جوری از دماغم دربیاد،ولی اصلا فکرشم نمی کردم...این طوری بشه.

داستان مصطفی...

قصه  زندگی اش...

می خواستم برم شهرستان،با خودم فکر کردم که برم به کی تسلیت بگم؟

خواستم تلفن بزنم،بازم  هم ...به کی زنگ بزنم؟به کی تسلیت بگم؟

بهت زده ام...