ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

235.چال کُنون

اول:

مادام زنگ زد وخبر تولد نوه اشو داد.یه دختر کوچولو!

خدا میدونه چقدر خوشحال بود،ذوق زدگی به حدی که انرژی اش ...

خیلی خوشحالم هم واسه مادام وهمه واسه نوه کوچیکش که مادربزرگی به این مهربونی داره.

بیست روزی می شه که رفته.دلم براش خیلی تنگ شده.یه همسایه خوب،یه دوست فوق العاده،یه مادر مهربوون،...همه چی!


دوم:

قیمه نثار نخورده بودیم که امروز می خوریم...

امیدوارم خوشمزه باشه.


سوم:

دیروز ظهر صاحب خونه جدیده زنگ زد وبازی در آورد که چون خوه رو تعمیرات کردم والان هم دارم نقاشی می کنم باید ال کنی وبل و...

از اینکه کسی بخواد ازم سوءاستفاده کنه به شدت عصبانی می شم.

بهش گفتم پاشو بیا املاکی،آمپر چسبونده بودم.همینکه رسیدم دادی زدم که...

به املاکیه گفتم من میرم بیرون وده دقیقه دیگه بر می گردم.موضوع رو حل نکرده باشین جفتتونو همینجا چال می کنم.خیلی هم جدی گفتم.وقتی که برگشتم جفتشون داشتن می خندیدن وگفتش که چرا همچین می کنی ومن که چیزی نگفتم ومنظورم این نبوده و...

موضوع حل شده بود.قرار شد خونه رو نهایتاً تا آخر هفته تحویل بده.

خیلیا لیاقت اینکه مثل آدم باهاشون برخورد کنی رو ندارن.

واقعاً زده بودم به سیم آخر!


چهارم:

لاابالیگری وشیطنت یه بچه پررو و... واسه فامیل چهارصد میلیون تومن آب خورد.حالاهزینه های حیثیتی و...اش  بماند.

خدا رو شکر که ریش سفیدا وبزرگا میونه کارو گرفتن وخونی ریخته نشد.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.