ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۲۷۱.مشت وکله به...

۲۷۱.

اول:

چندسال پیش همین روزها،شاید چند روز زودتر یا دیرتر،خواندن رمان "کلیدر" را شروع کردم،تقریبا یک ماه زمان برد تا به پایان جلد پنجمش برسم وتمامش کنم.بعدش هم نوبت "جای خالی سلوچ"،"سلوک"،"کلنل"و...شد.اما آشکارا تا چند ماه بعدش تحت تاثیر شخصیت های نیمه حقیقی وداستان "کلیدر"بودم.البته بهتر بگویم تحت تاثیر خودم واحساستم بودم.

آدم ها وداستان رمان را در زندگی روزمره ومحیط رشدم تجربه کرده بودم،اما این رمان همه ی آنها وشاید خودم را از زاویه ای دیگر برایم روایت کرد.

بعد از چندین سال هنوز"کلیدر"در قله اثر گذارترین کتاب زندگی ام جاخوش کرده است.

۱۰مرداد زادروز خالق این اثر بزرگ،محمود دولت آبادی است.


دوم:

آدمی  که برای دفاع از ناموس یا هرچه اش در کمتراز آنی عنان از کف داده و"مشت وکله به اختیار می شود" هرچه باشد نماینده مجلس نیست،البته شاید فقط نماینده مجلس است!!!


سوم:

مانده ام با این تعطیلی غافلگیر کننده روز شنبه چه کنم؟گزینه های زیادی روی میز هست،مسافرت هم یکی والبته قویترینشان!

خدا کند همپای همدل یافت شود!



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.