ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

281.سوپرایزانه

281.

اول:

امروز تولد یکی از بچه های کلاسمون روی این حساب برنامه ریزی کردیم که دیروز(جمعه)براش تولد بگیریم اما به صورت کاملا سوپرایزانه!

این همکلاسی جان یه هفته در میون روزای جمعه سرکار میره منم کیک و وسائل و...گرفتم وبا مدیرش هماهنگ کردم وسناریو رو  گفتم.

 سرساعت مشخص وبا علامت مشخص مدیرش صداکرد داخل اتاق وماکه بیرون ساختمون منتظر بودیم  رفتیم داخل محل کارش و در کوتاهترین مدت کیک و..توی یه اتاق دیگه ای آماده کردیم ورفتیم داخل اتاق کناریش قایم شدیم و با علامت ما آقای مدیر فرستادش توی اتاق کیک که مثلاً یه چیزی براش بیاره.وقتی در اتاق رو باز کرد،همه بی صدا رفتیم پشتش ایستادیم.کیکو که دید برگشت وما رو دید...

از خوشحالی جیغ می زدااااااااااااااا!

کلی خوش گذشت وبسی از ته دل خندیدیم!

روز خوبی بود.


دوم:

قرار بود پنج شنبه بریم بپریم،اما به علت بدی هوا،برنامه کنسل شد ودلمان بسی سوخت!



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.