ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۲۹۴.باید نوشت...

۲۹۴.

اول:

برای من زندگی با نوشتن دلچسب تره،هیچ لذتی مثل نوشتن نیست،بخصوص وقتی تو...


دوم:

میزبانی دوستان یه روز بیشتر ادامه پیدا کرد.کوه،جنگل،کویر... همه به خوبی گذشت.دوستانی که طبیعت زادگاه ام رو ندیده بودند مثل ... ای شده بودند که یه جعبه تی تاپ عیدی گرفته بود.از هیچ خوشگذرانی ای گذر نکردن،از آویزون شدن از صخره تا شیب زدن وصید ماهی و... 

ذوقی کرده بودن که بیا وببین ومن هم ذوق زده از ذوقشون.

بامزه ترینش وقتی بودکه(...)داشت با کلی طناب وکارابین و...که از خودش آویزون کرده بود داشت از دیواره بالا میرفت وما مسابقه گذاشته بودیم هرکی باگوجه اونجاشو بزنه،رابین هوده!

چقدر خندیدیم!


سوم:

روز آخر هم در کویر گذشت،برناممون شب مانی در کویر بود،اما مهربانی و میزبانی وپذیرایی تمام وکمال شیخ عرب رایمونو زد.هرچند شبش رو(البته تنها نه)برگشتم میان ماسه ها وزیر آسمان پرستاره خدا!

تقریباً تمام اقوام ایرانی رو دیدم وباهاشون معاشرت دارم،همشون مهربون ومهمانواز وخونگرمن.یکی از یکی بهتر،مثل راننده های فرمول یک،اما رسوم مهمانوازی عرب ها یه چیز دیگه اس.رسوم وقواعدی دارن که یادگرفتنشون خودش به اندازه یه زندگی کار می بره.

اولش قرار بوداگر شب توی کویر نموندیم بریم خونه پسر شیخ،که از قدیم باهاش دوستی داشتم،اما پدرش باخبر شد و... 

وقتی به عربی با شیخ احوالپرسی کردم تعجب کرد واز دلیل عربی دونستن واصل ونسبم پرسید،وقتی نام ونشان دادم،بیشتر خوشحال شد ویه شعری به عربی خوند که من زیاد متوجه نشدم،خودش گفت این شعر معروفه و در رسای شجاعت های نیای تو گفته شده.حالا باید داستانشو از حاج عموم بپرسم.

روز بعد هم دوتا از سدهای بزرگ کشور که در فاصله کمی از هم در استان همسایه هستن،رو دیدیم و...امان از کم آبی!وبدین سان دوستان به راهی ومن هم به راهی.


چهارم:

هدیه غیر منتظره وبسیار خوش بویی از دوستی بحرینی برام رسید که بسیار دوسش دارم وخوشحالم کرد.البته بیشتر خوشحالیم واسه اینه که این دوست... نه خود هدیه.


پنجم:

آبشار خوز هم دیدن داشت،بخصوص وقتی همپای "اسفندیار"باشی.مردی که اهل شماله اما به شدت"کویری".


ششم:

بالاخره ناپرهیزی کارمونو به بیمارستان کشوند وچند روزی اوضاعمو بی ریخت کرد.خیلی درد کشیدم وسخت بود،اما اضطراب واسترس اینکه چی میشه از همه چی اش بدتر بود.

درد کشیدن وناخوشی تو بیشتر از درد خودم اذیتم می کنه،به جان عزیزت،امیدوارم که...

می خواستم بگم دردت...اما میگن مرد نباید اینارو بگه!هرچند تو...اما توی دلم می گم.


هفتم:

امروز می خواستم برم کوه اما نشد،ترسیدم که ...به جاش رفتم کلی پول به باد دادم.لوازمی که هرکدوم یه وری جا گذاشته بودم رو دوباره خریدم!وبایه فروشنده لوازم کوهنوردی بسیار آقا آشنا شدم.

فردا حتما میرم.هرچند یه پیاده روی ساده باشه.


هشتم:

محل کار هم...داستان ها خواهیم داشت در سال جدید!



پ.ن:

همش به خودم میگم یه خدایی هم هست،یه خدایی هم هست،یه خدایی هم هست.


۲۹۳.دلبرانه

۲۹۳.

اول:

بله درسته!

من با بچه پولدارا و همه اونایی که ادای پولدارا رو در میارن مشکل دارم.

من باهرکسی که بخواد رهایی امو ازم بگیره مشکل دارم.

من با الکی خوشا مشکل دارم.

من باشتررررر ها مشکل دارم.

من با احمق ها مشکل دارم.

من باهرکسی که بخواد از بالا نگام کنه مشکل دارم.


دوم:

دلبرانه تر از تنهایی و شب مهتاب و نسیم خنک گندمزار تازه آبیاری شده و صدای آب توی جوی وصدای جیرجیرک وقورباغه ورقص شعله آتیش وقل قل کتری سیاه و...چی می تونه باشه؟!!جای تمام اهالی کره زمین وکهکشان های اطراف خالی!


سوم:

برنامه فرداکویره.

نظر من شب مانی توی کویره،البته خونه یکی از اهالی  روستای نزدیک رو هم هماهنگ کردم که مهمانش باشیم.

تاچه مقبول طبع یاران باشد.


۲۹۲.ناخوانده

۲۹۲.

اول:

مهمونا رسیدند.خونه باغ یکی از دوستام که خارج شهره رو براشون در نظر گرفته بودم که مستقر شدن و خوشبختانه خوششون اومد.قرار بود سه ماشین باشن،اماشدن چهار تا.یه مهمون ناخوانده!


دوم:

خودمو سرگرم آتیش می کنم توی حیاط که...

میاد توی حیاط کنار آتیش سرشو می اندازه پایین وبادلخوری وغم میگه این همه راه رو کوبیدم که تو و شهرتو...

می پرم وسط حرفش:واسه کسی دعوت نامه نفرستادم!!!

با بغض ادامه میده:نیومدم که اینجوری کنی،اگه بودنم ...دوست نداری باشم فردا برمی گردم!هم تو رو دیدم وشهرتو

میدونم این کارو می کنه،اما منم نمی تونم...

این حرفش خیلی اذیتم کرد!حس آدمای ظالمو دارم.

می دونم کاروحرفم خیلی بدبود.از وقتی که رسیدن خیلی سرسنگین بودم باهاش،نه که بخوام ادا دربیارم اما حسم ...

از دکتر هم گله مندم که چرا اینجوری بی خبر و...!

حالم گرفته اس

آدمی که فقط قیمت ماشینش بیشتر از همه زندگی منو ...اس،با من آینده ای نداره.چطوری اینو حالیش کنم،نمی دونم!


سوم:

برنامه ریختم صبح تاشبش کوه وجنگل باشه وروز بعد وشبش هم کویر


چهارم:

کاش نمی موندم!کارا رو هماهنگ کرده بودم.بودنم ضرورتی نداشت،دکتر هم که بود!


پ.ن:

بدجور درد دارم،طوری که نتونستم پیش بچه ها بمونم واومدم خونه بابابزرگ.نمی تونم بشینم.خدا کنه این یکی دو روزه کم نیارم!



۲۹۱.

۲۹۱.

اول:

  برشته شدیم رفت!

حالا هی برین پول سولار بدین،طبیعی برنزه شدیم،تازه آپشن کباب ودوغ ونون محلی مجانی هم داره!


دوم:

رای امو زدن،بازگشت به تهران بعد از تعطیلات!


سوم:

عروسی محلی دعوت شدیم،تور حسین اینا رو کنسل کردم.


چهارم:

چند روز میزبان دوستان طبیعت گرد وآفرودر هستم.

اولین باره میان سمت ما وطبیعت اینجا رو ندیدن،امیدوارم بهشون خوش بگذره،تمام تلاشمو می کنم.


۲۹۰.دم ودلت گرم!

۲۹۰.

اول:

همچنان به سال نو وتعطیلات معتقدم اما فعلا به عید خیر!!!


دوم:

چقدر خوبه که یه دوست بامحبت وعزیز شب تحویل سال از حافظیه بهت زنگ بزنه وبگه که به یادته!وتازه فال هم بگیره واست و...

هاااااعامو دم و دلت گرم!

امسال از ته دل عطش شیراز داشتم اما نشد دیگه!هرچندهنوزتور شیراز حسین اینا رو کنسل نکردم.بیست تا ماشین از۹تا۱۳ فروردین،همه باهم...حدس میزنم خوش بگذره.


سوم:

دودلم که واسه هفته آینده برگردم تهران ومرخصیامو جمع کنم یا...

تصمیم سختیه!