ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۳۰۰.اعتراف می کنم

۳۰۰.

اول:

بعداز ظهر یک شنبه آذوقه و وسایل لازم رو برداشتیم و حرکت کردیم.از جاده الموت به سه هزار.یه طبیعت بکر ودست نخورده ودلربا،بارندگی وسیل روز قبل چندتا از دهنه ها رو کامل تخریب کرده بود به سختی رد شدیم و به شبونه گردنه "پیچِ بِن"وکاروانسرا رو رد کردیم.تا رسیدیم روستا شب از نصفه گذشته بود.ده ساعت رانندگی سخت وخسته کننده.یه خونه روستایی با بخاری هیزمی وتراس مشرف به دره ورودخونه منتظرمون بود.


دوم:

صبح روز دوشنبه درد امونمو بریده بود ونتونستم جم بخورم.تا بعداز ظهرش استراحت کردم،حالم که بهتر شد شال کلاه کردیم وکوله برداشتیم و پیاده زدیم به جنگل وحرکت کردیم سمت یکی از روستاهای اطراف، بعد ازسه ساعت ونیم کوهنوردی، رسیدیم. بعداز یه استراحت کوتاه کنارچشمه وچایی زغالی وعصرونه برگشتیم که بین مسیر بارون گرفت.تا رسیدیم شب شده بود.دوتا از جوونای روستا اومدن پیشمون.بعدیه شب نشینی گرم وبا محبت خوابیدیم.


سوم:

روز بعد با ماشین برگشتیم سمت گردنه،هوا خیلی عالی بود.دره ها وشیارا همه پر آب وسبز.هنوز برفا آب نشده بود وگردنه وقله های اطراف کاملا برف داشتن.

بالای گردنه،کنار کاروانسرا یه چایی و...هرجاده ای که توی مسیرمون بود سرک کشیدیم وکلی کیف کردیم.قلنچ نهنگم حسابی شکست وخیلی خوش گذشت.


چهارم:

ساعت پنج صبح روز چهارشنبه کوله برداشتیم وحرکت کردیم سمت چشمه آب گرم.یه قسمت از مسیر رو با نهنگ رفتیم،انتها دامنه کوه ماشینو گذاشتیم وحرکت کردیم.قبلن  خیلی در مورد سختی مسیرش شنیده بودم واین موضوع روبرام مثل چالش کرده بود.مسیرش خیلی سخت بود.بین مسیرهم باروون گرفت وباد هم حسابی حالمونو جا آورد.توی مسیر یه گله کَل وبز کوهی دیدم که چندتا بزغاله هم توش بود.دیدنشون خیلی عالی بخصوص وقتی بزغاله ها باهم بازی می کردن وباهم شاخ به شاخ می شدن.نیم ساعت با دوربین نگاشون کردم تا اینکه از یال روبرو کشیدن بالا ورفتن اونور قله.

ساعت نه ونیم رسیدم به چشمه،توی ارتفاع سه هزار متری یه چشمه غار مانند آب گرم ومنظره برف و رودخونه پرآب وسبزی دامنه یه منظره ای ساخته بود که حالم حسابی جا اومد وخستگی از تنم دررفت.رفتیم توی چشمه و...خیلی خوب بود.نهار رو خوردیم و برگشتیم.توی مسیر برگشت دوباره باروون گرفت،مجبور شدیم که زیر صخره ها پناه بگیرم که باروون قطع بشه.آفتاب که شد حرکت کردیم سمت روستا.منظره هاش  واقعا ناب وزیبا بود.

شب هم توی یه اتاق گِلی که به عنوان حمام استفاده میشد،هیزم گذاشتیم وآب گرم کردیم وحموم رفتیم.یه تجربه تک،همه چیز سفر تا اینجایه طرف،این حموم رفتن یه طرف!


پنجم:

روز پنج شنبه هم آفتاب نزده نهنگو آتیش کردیم وحرکت کردیم سمت مازیچال،اونجا مهمون سه تا از دوستان بودیم که از نزدیک ندیده بودمشون،ملاقات جالبی بود،سنگ تموم گذاشتن،نهار رو توی جنگل خوردیم ورفتیم سمت ارتفاعاتش.از اون بالا عباس آباد،شهسوار وکلاردشت توی یه کادر دیده میشد.خیلی عالی بود.ابر ومه وهوای خوب وچشم انداز عالی حسابی سرکیفم آورده بود.

نهنگو زدم کمک سنگین واز"لِزه بِن"بالا رفتم.توی رانندگی آفرود بی تجربه ام اما دمش گرم خوب آبروداری کرده،یه تخته تا سر یال رفت وکم نیاورد.خیلی کیف داشت،ترکیب اکسیژن خالص وآدرنالین چه می کنه!!!

از اون بالا یه روستایی پیدا بود که اگر درست یادم مونده باشه محلیا بهش میرگفتن"کُته سَر"که مثل شاهنشین منطقه بود.چون فرصت نبود نرفتیم اما برنامه دارم که توی هفته های آینده تنهایی برم ویکی دو شب رو اونجا بمونم.

از توی آبادی مازی چال برگشتیم پایین وشب هم  از مسیر کلاردشت وجاده چالوس برگشتیم سمت خونه وزندگی و یکی از دلچسب ترین سفرام به پایان رسید.


ششم:

آقا اسفندیار همراه خیلی خوبی بود،یه همسفر خوش اخلاق باتجربه وکاربلد که اگر نبود این سفر به این اندازه خوش نمی گذشت.بهزاد هم میزبان خیلی خوبی بود که جبران لطفش به این راحتیا امکانپذیر نیست.


هفتم:

یادگاری من از این سفر هم دسته چوبی چاقوی جیبی ام بود که آهنگر روستا باشاخ گوزن برام عوضش کرد.


هشتم:

دو روز مرخصی زدم تنگ تعطیلات عید فطر وهفته قبل هم با نهنگم زدم به جاده.سفر خوبی بود،اما مثل سفر قبلی نشد.کابین عقب نهنگ خیلی به کارم اومد ومثل یه خونه سیار ازش استفاده کردم.


نهم:

امروز صبح یه خبر خوب بهم رسید،روز شنبه یا یکشنبه هفته آینده به احتمال بسیار زیاد می تونم مقدمات وارد کردن ماشین دلخواهمو شروع کنم.اگر این اتفاق بیوفته ... خیلی عالی میشه. 


دهم:

توی این سفر آخری خیلی با خودم فکر کردم وتوی خلوت خودم خیلی چیزا رو دوباره چک کردم.

اعتراف می کنم علت اصلی خریدن نهنگ نقره ای تو وعلاقه ات به آفرود بود.

اعتراف می کنم از هیچ پیچی نپیچیدم،از هیچ پستی وبلندی ای بالا نرفتم،از هیچ جاده ای عبور نکردم وازهیچ دره وصخره ای عبور نکردم،هیچ شبی زیر آسمون نایستادم الا اینکه توبامن بودی  خیالت همراهم بود وهیچ چیزی از خدا نخواستم الا تو!

اعتراف می کنم علت همه اینا تویی واینکه خواستم خودمو بهت ثابت بکنم.

اعتراف می کنم که نمی تونم فراموشت کنم و هنوز هم تو رو دوست دارم.

اعتراف می کنم حاضرم هرکاری بکنم تا دلتو به دست بیارم حتی اگر...امیدوارم عمری باقی مونده باشه که این اتفاق بیوفته.

تو برام خواستنی ترینی.