ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۳۰۱.فوتبالانه

۳۰۱.

اول:

واسه نهنگه هدیه خریدم،چهار حلقه لاستیک دوسایز پهن تر.به قول امیر نهنگ که بود،تانک هم شد!


دوم:

از دفتر رئیس کوچیکه امروز زنگ زدن که زودی بیا بالا.منم که... بیست دقیقه بعدش رفت.باخنده گفت نمی دونم من رئیس کوچیکه هستم یا تو؟!!

یه ورقه گذاشت کف دستم که بااین محتوای خاص یه سمینار باید برگزار بشه ورئیس بزرگه ورئیس اش هم میان،شما مدیر برگزاری واجرایی اش هستید،طرحتو بده وشروع کن.دوهفته هم بیشتر زمان نداری!!!فقط هم به خودم جواب میدی وهرچی هم لازم داری از خودم بخواه!

با اعتراض میگم:دو هفته؟!!میگه پاشوووو برو،خودتی!

تا دم در صحبت کردیم،وقت رفتن گفت:بهت اعتماد دارم،کار بی نقص می خوام،مثل قبلیا!

تلاشمو می کنم کارم بی نقص باشه،به خاطر خودم!

چقدر خوبه که آدم دیده بشه،اونم توی این سطح واز طرف کسی که خودش خیلی توانمنده.


سوم:

باتوصیفات بالا برنامه مسافرتم هوا شد،اما هفته بعدش چهار روز میرم رامسر!


چهارم:

یه لشکر آدم ریختن اینجا که:می خواییم بازی رو خونه تو ببینیم!البته به صرف املت خان پز!

الانم هرکی داره یه کاری می کنه!نمی دونم چی داره این خونه؟!!

نه شیکه،نه بزرگه ونه...توتوش هستی.

خنده داره که من نشستم وپست می ذارم!(استیکرخنده).

امیدوارم که نتیجه بگیریم.


پ.ن:

ممنونم که کم نزاشتید،بهتون افتخار می کنم.

ممنونم،دم ودلتون گرم.

به احترامتون تمام قد می ایستم.

اینجا تقریبا همه دارن گریه می کنن.

دم ودلتون گرم