ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۳۰۳.دلبرک طناز

۳۰۳.

اول:

دیشب عروسی دعوت بودیم.با یه جمعی که مدت زیادی نیست می شناسمشون.جمع شاد وبا محبتی هستن و واقعا باهاشون خوش گذشت.عروسی خارج شهربودوبیشتر مهمونا دوستای عروس وداماد بودن والبته تعداد کمی هم از فامیلاشون.

داداش یکی از بچه ها رو قبلا ندیده بودم،اما خیلی دوس داشتم ببینمش که از قضا با مامانش اومد وحسابی بگو وبخند کردیم.قراره روزای آینده بیشتر همو ببینیم.

خیلی خوب بود،کلی جیغ وهوار وبپر بپر و...رسیدم خونه ساعت ۳ شده بود!


دوم:

تیرم واسه وارد کردنش بازم به سنگ خورد،اما کوتاه نمیام!حتماًیه راه دیگه هم هست.

انگاری باید قسمت من بشه،فروشنده اش فعلا نگه داشته،حرفامونو زدیم فقط مونده عروس کشون.

یه "دلبرک طناز وظریف شش سیلندر چهارصد اسبی"!که فعلا توی پارکینگ همسایه بهش خوش می گذره.(عکسای بیشترشو اینستاگذاشتم)


سوم:

درآستانه ۳۵ سالگی گاهی از این همه عطش واسه هیجان وآدرنالین خجالت می کشم!



پ.ن:

فک کنم کارما حسابی پاچه"رونالدو"رو گرفت،اساسی!