ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

218.رگ تاک

218.

اول:

بعد از چند شب بیداری،توی سالن ترانزیت،چشامو بستم وسرمو تکیه دادم به صندلی.صحنه های زیادی تو سرم چرخ می زدن،جیغ وکف وهورا،بادکنک های نارنجی،دختر وپسراهایی که هورا می کشیدن ودست می زدن و...یه استیج که سخنران فریاد می زنه و خط ونشون می کشه!

ماشین هایی که کسی کاری به کاریشون نداره،آدمایی که دارن پول می گیرن وخنده های موزیانه،آسمونی که تاریک شده و...

آدمایی که نه شهامت موندن دارن ونه عرضه فرار کردن،همینا هستن که گند میزنن،بعداز مدت ها دوباره قلبم کز کز کرد.

ساعت های پر از استرس وفشار،فریاد،...

نه

نه

خستگی روح وجسم با هم  وتاوانی که باید برای به هم زدن بازی ،خواب نما کردن،به هم زدن آرامش بزرگان بایدپس بدی!


دوم:

دارم از منگی وگیجی در میام وخودمو پیدا می کنم.


سوم:

ما نتونستیم،ولی تونستیم!دیگران هم تونستن.پس دو یک به ضرر شما!

"گمان مبر که به پایان رسید کار مغان...هزار باده نخورده در رگ تاک است"


چهارم:

امان از این هوای مسکر بهاری...



پ.ن:

"ازطوفان که به بیرون آمدی،دیگر همان کسی نیستی  که به طوفان قدم نهاده ای،این معنی طوفان است."


کافکادر کرانه-هاروکی موراکامی



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.