ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

155.آدمای مهربون مثلاً

155.

چند شب پیش یکی از دوستام تماس گرفت وازم خواست که فرداش براشون کاری رو انجام بدم.از اونجایی که مسیرش دور بود و... آخرای شب ماشینشو آورد که فرداش من استفاده کنم.ماشینش از اون ماشینای شاسی بلند،سیاه،پت وپهن خدا میلیون تومنیه!خونه اش هم که اون بالا بالاها با متراژی به اندازه تمام خونه های تیر وطایفه من!

خلاصه ماشینشو آورد ومن هم با ماشین رسوندمش خونه.قبلش هم رفتیم یه دور زدیم و یه بستنی و...

هم دم بستنی فروشی هم موقع رفت وبرگشت توی مسیر و پشت چراغ قرمز چیزایی دیدم وحرفای شندیم که...انگار من یه آدم دیگه ای هستم.آدما با محبت شده بودن،همه منو دوس داشتن،من مهندس شده بودم و...

با اینکه لباسام همون لباسای عادی بود(یه شلوار جین ویه تی شرت رنگ ورورفته ویه صندل).دو نفر پشت چراغ قرمز پیشنهاد دوستی داشتم(آدمایی که توی شرایط عادی ممکن بود حتی جواب سلام منو هم ندن.ممکن که نه حتما!!!)بستنی فروش یه مهندس مهندس راه انداخته بود که بیا وببین و...

یعنی یه ماشین...؟!!



154.خبرت هست؟

154.

خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد؟!!

خبرت هست که بی رو تو آرامم نیست؟!!

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا؟!!

خبرت هست که...



153.دیروزانه

153.


اصلاً فکرشو هم نمی کردم یه روزی هوای باروونی حالمو بد کنه!!!




152.درد می کشم

152.

درد می کشم

از دردی که دیگران می کشند.

از دردی که دیگری از دیگران می کشد.

از دردی که از سر خودخواهی،حماقت،لجاجت یا حتی دوست داشتن به دیگران می دهند.

ازدردی که که دیگران از خودم می کشند درد می کشم.

کاش این قلب دیگر نمی تپید،قلبی که حاصل تپیدن،دل دل کردنش درد دیگران باشد،تپیدنش چه سود؟!!



پ.ن:

ازصبح نفسم بالا نمیاد

151.حسن اتفاق

151

ﭼﻪ ﺣُﺴﻦِ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ،

 ﺍﺷﺘﺮﺍﮎ ﻣﺎ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﺳﺖ

ﮐﻪ ﻫﻢ ﻣﻮﯼِ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﻐﺾِ ﻣﻦ،

ﺁﺭﯼ ، ﺷﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ.


ﺳﺠﺎﺩ ﺭﺷﻴﺪﻱ ﭘﻮﺭ


150.پارسال همین وقتا

150.

یادمه پارسال همین وقتا بود که داشتیم خودمون واسه جشن عروسی دایی کوچیکه آماده می کردیم.

چند روز مونده به عروسی،عموی مامان که جوون بود،سکته کرد!دو سه روزبعدش،یعنی یه روز قبل از عروسی توی بیمارستان عمرشو داد به شما!

حالا از امسال:

حالا قراربودجشن عقدداداش وسطی31فروردین باشه؛همه چی هم آماده بود!تالار،لیست مهمونا،کارتای دعوت،برنامه جشن و...

متاسفانه دیشب عموی عروس که ازقضا ایشون هم میان سال بودن...

فوت شد!

خانومش،دخترای دو قلوش،داداشا وتنها خواهرش...

خیلی آدمای خوب وبا محبتی هستند،خیلی...

سکته قلبی ومغزی با هم،چرا مرگایی اینجوری این همه زیاد شده،مرگایی ناگهانی وغالبا هم جوونا؟!!

هیچی دیگه همه چی به هم ریخت!

نمی دونم به شانس وقسمت و... اعتقاد دارین؟




149.تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

149.


تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق

اما نه چنین زار که این بار افتاد

سودای تو را بهانه ای بس باشد

مدهوش تو را ترانه ای بس باشد

در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا

ما را سر تازیانه ای بس باشد 

مولانا

 

 با صدای استاد شهرام ناظری

 

 

148.

148.


اول:

مادر جان خوشحال بود که همه دور هم هستیم.


دوم:

خانواده عروس آمده بودند که فقط یک روزونصفی بمانند،از بس خوش گذشت کشید به چهار روز!نشان به آن نشان که مادر عروس وقت خداحافظی بغضش گرفته بود.


سوم:

سواری ناشی پشت"سوران"را زخم کرده بود،نمی شد سواری گرفت،"سینیور"هم عصبی و...شده بود!این یعنی سواری بی سواری...!


چهارم:

اینجا،اینجا واینجا طبیعتی که حرف نداشت وتقریبا کل تعطیلاتمو...


پنجم:

خدا را شکر این سفر را هم جستم،چند ماهی فرصت گرفتم از پدر ومادر جان.تا سفر بعد


ششم:

آخر این ماه باید برگردم واسه جشن عقدکنان برادر وسطی


هفتم:

فکر می کنم آنچه که در توانم بود ومی دانستم را انجام دادم!هم قبل از سال هم بعدش...

می دونه چی می خوام ولی نمی دونم چی می خواد.اما فکرمی کنم تلاش بیش ازاین دیگه درست نیست.اگر می خواست یا بخواد...دوستی ومحبت یه طرفه،فقط یه طرفه است!

هر چند فراموش کردنش سخته اما باید بشه!مگر اینکه...

برای من زمان زیادی باقی نمونده.



درمیان من دیگر کسی زنده نیست.