ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۳۲۹.آرامش

۳۲۹.

اول:

بعداز چهار هفته بالا پایین و اینور اونور وکلی اضطراب و استرس و کوفت و زهرمارای دیگه، بالاخره دیشب به آرامش رسیدیم وتخت وبی دردسر ودلشوره حسابی خوابیدیم.

سفر چهار روزه ای که ده روز طول کشید،اسباب کشی،چندتا رو مخی از آسمون رسیده و... خیلی اذیتم کردن.


دوم:

 از خونه ی کوچیک ودلگیر(طبقات پایین بخصوص) خوشم نمیاد و احساس خفگی می کنم.خوشحالم که هم اتاق کارم بالاترین طبقه اس و وسعت دید خوبی داره و هم خونه ام.


سوم:

از شمشادا رد شدم که بیام توی پیاده رو،یه موش چاق وچله از جلوم پرید لای شمشادا واز اونجا توی جدول و الفرار! چند متر اونطرف تر آقایی داشت به گربه ها غذا می داد.

آقا جان اصلا شما خوب،اصلا شما تاج سرما،اصلا شما حافظ حیوانات و...!خدا وکیلی این گربه دیگه موش می گیره؟!! آخه عزیز من چرا حیوونیت رو از این حیوونا می گیرین؟!!چرا واسه گرفت وگیرای خودتون توی طبیعت وذات اینا دست می برین ؟؟؟


چهارم:

یکی دو روز قبل ماه مهر  مدیرجان قبلیم با جدیتی که مخصوص خودشه زنگ زدن که آب دستته بزار زمین به یه مشکلی برخوردیم فوراً خودتو برسون. منم آب دستم بودگذاشتم زمین،یه موتور گرفتم و خودم رسوندم اونجا یه راست رفتم اتاق مدیر جااااااان،ایشون هم  بدون توضیح اضافه ای دستمو گرفت و برد توی سالن جلسات و اونجا بایه کیک تولد و جمع همکارا مواجه کرد.

واقعاً سوپرایز شدم!

نزدیک بود گریه کنم،دروغ چرا بغضم گرفت از خوشحالی.

خیلیا رو سوپرایز کرده بودم،اما هیچ وقت اینطوری غافلگیر وسوپرایز نشده بودم.

چرا اینا باید تولد منو یادشون باشه و اینجوری کنن؟!!

چقدر خوبه که بعد رفتنت فراموش نشی و برات اینجوری مایه بزارن،چه همکارای خوبی داشتم من!


پنجم: 

۳۶تموم شد و رفتیم توی ۳۷،به خودم میگم عاقل باش پسر،سنگین تر باش!دیگه بچه بازی بسه!آرووم باش پسر،اما کو گوش شنوا؟!!


ششم:

دلم نمیاد نهنگه رو ردش کنم،می خوام نگهش دارم "ح"جان تازه داره به بیراهه نوردی/گردی علاقمند میشه.

عصری به امیر گفتم ارتفاعشو تنظیم کنه و یه خورده بالا بیاره. پارکینگ خونه قبلیه کوتاه  بود و نهنگه هم در عذااااااب!


هفتم:

آخر هفته آینده می خوام برم سمت غرب.سنندج و...مطمئنم خوش خواهد گذشت!


هشتم:

آهنگ"کاله بی"استاد کمندی ...