ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۳۶۸.باور کردم

۳۶۸.

اول:

باورم نمیشه که برای "او" ۱۲ ساعت رانندگی کردم و این ساعت از صبح خودمو جایی و پیش کسی رسونده باشم که سال هاست کنارِش گذاشتم و ازش دلخورم.

نمی دونم چرا و چی بود،انگاری یهویی کسی دستمو گرفت و کشید و راه انداخت...


 دوم:

فکر نمی کردم لحظه تحویل سال بدون مادرجانم اینقدر سخت باشه. بعد ازعزیزجانم بی وطنی برام یه معنی دیگه ای پیدا کرد.


سوم:

حالا حالا این سر جا داره که به سنگ بخوره و به راه نیاد!




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد