ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

122.روز از نو روزی از نو...

122.


اول:

توی عالم خودم نشسته بودم و یه کپه کاغذ رو مرتب می کردم وبا ماشین حساب جمع وتفریق می کردم.اعداد بی پایان،اعدادی که هیچ وقت علاقه ای بهشون نداشتم.که اس ام اس اومد!

همینطور که نگاهم به کاغذا وماشین حساب بود گوشیمو وبرداشتم و نیم نگاهی بهش کردم!

اسمشو که دیدم...

خشکم زد،بی تعارف می گم!

ترسیدم

هم از اینکه اون بود،هم از محتوای پیام.

ترسیدم که بازش کنم،می دونستم یا طعنه اس یا توهین یا...تحقیر وسرزنش.خواستم نخونده پاکش کنم.تا شب با خودم کلنجاررفتم بالاخره بازش کردم.هیچکدوم نبود!البته... 

نصیحت بود،که البته دست کمی ازحدسم نداشت بودن هیچ سلام و...ای


دوم:

عادت کرده بودم به بی خبری و...چند ماه تلاش وتمرین کردم،به خودم قبولوندم دیگه هیچ خبری،ارتباطی،پیامی،...

حالا خدا می دونهاین اس ام اس  چی به سرم آورد.

برگشتم سر خونه اول!

دوباره روز از نو روزی از نو مثل دیووانه ها هر صدایی که از گوشیم بلند می شه مثل دیوانه ها خودمو پرت می کنم طرفش...

آخه چرا با من این کارو می کنه!

چرا؟!!



نظرات 3 + ارسال نظر
حاج خانوم پنج‌شنبه 9 بهمن 1393 ساعت 11:00

بلک لیست موبایل واسه اینجور مواق است ...

نمی دونستم که...
خودم هم کرمشو داشتم،منتظرش بودم...

مهتا چهارشنبه 8 بهمن 1393 ساعت 14:20

سلام
سعی کنید یه سر برید مشهد
دوای همه ی دردای روحی همین زیارتا و حس گرفتناس.

اونجا دنبال دوا نمی گردن...
اگر دست خودم بود که تا حالا صد بار رفته بودم

بهار شیراز چهارشنبه 8 بهمن 1393 ساعت 10:04 http://mahbobam46.blogfa.com/

کوفتش بزنه

خدا نکنه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.