ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

148.

148.


اول:

مادر جان خوشحال بود که همه دور هم هستیم.


دوم:

خانواده عروس آمده بودند که فقط یک روزونصفی بمانند،از بس خوش گذشت کشید به چهار روز!نشان به آن نشان که مادر عروس وقت خداحافظی بغضش گرفته بود.


سوم:

سواری ناشی پشت"سوران"را زخم کرده بود،نمی شد سواری گرفت،"سینیور"هم عصبی و...شده بود!این یعنی سواری بی سواری...!


چهارم:

اینجا،اینجا واینجا طبیعتی که حرف نداشت وتقریبا کل تعطیلاتمو...


پنجم:

خدا را شکر این سفر را هم جستم،چند ماهی فرصت گرفتم از پدر ومادر جان.تا سفر بعد


ششم:

آخر این ماه باید برگردم واسه جشن عقدکنان برادر وسطی


هفتم:

فکر می کنم آنچه که در توانم بود ومی دانستم را انجام دادم!هم قبل از سال هم بعدش...

می دونه چی می خوام ولی نمی دونم چی می خواد.اما فکرمی کنم تلاش بیش ازاین دیگه درست نیست.اگر می خواست یا بخواد...دوستی ومحبت یه طرفه،فقط یه طرفه است!

هر چند فراموش کردنش سخته اما باید بشه!مگر اینکه...

برای من زمان زیادی باقی نمونده.



نظرات 3 + ارسال نظر
بهار شیراز شنبه 22 فروردین 1394 ساعت 07:49 http://mahbobam46.blogfa.com/

عجب طبیعتی ... به به ... من که امسال خودمو محروم کردم... خدا رو شکر که به شما خوش گذشته ...
امیدوارم که هر چی خیر و صلاحته همون بشه ...

توفیق اجباری بود!
جای دوستان خالی
مرسی،ممنون ازدعای خیرت

بسامه پنج‌شنبه 20 فروردین 1394 ساعت 21:21

چه پست پروپیمونی... مفید و مختصر از عید...
چه عروسی بشه عروسی برادر وسطی.. مگه نه؟ ایشالا می ترکونی..

فعلاً که متاسفانه عروسی ترکید!!!

شکیبا پنج‌شنبه 20 فروردین 1394 ساعت 09:13

سلام
سال نو مبارک
امیدوارم سال خوبی براتون باشه
هیچی بهتر از بودن در طبیعت اونم همراه خانواده نیست
تا حالا اسب سواری نکردم گمانم خیلی جالب باشه

سلام
سال نو مبارک
اسب حیوون اعجاب انگیز و...ایه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.