ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

174.همه چی با هم

174.

اول:

این قدر موضوع واسه نوشتن دارم که نمی دونم از کجا شروع کنم.


دوم:

یه چند وقتی با کاغذ وقلم آشتی کردم اما خیلی فاز نداد،الان اومدم با مانیتور وکیبورد آشتی کنم.باشد که دست رد به سینه این جانب نزنند وما را از خود نرانند.


سوم:

رفته بودیم دل تکانی،البته غافل از اینکه بعد از دل تکانی،باید خانه تکانی هم بنماییم!


چهارم:

هر چقدر در طول دو ماه گذشته بد گذشت واسترس وفشار کاری و... این چند روزه به لطف سعید ومرتضی خوش گذشت.هر شب آنقدر می خندم از کارهای این دوتا که دل درد می گیرم والبته عضلات صورتم که...


پنجم:

بالاخره دوره آموزش سربازی برادرم تمام شد و تقسیم هم شدند ومن نفس راحتی کشیدم.نمی دونم چرا به این بچه این حسو دارم.باید ببینید این جوون چقدر ماهه!ترس دارم از... می ترسم.حتی از گفتنش هم ترس دارم.فقط خدا می دونه توی این مدت چی به من گذشت!


ششم:

هفته پیش خیلی اتفاقی کسی رو دیدم که چهار سال پیش بدون هیچ توضیحی روی 5سال رفاقت خط کشید ورفت...!به همین سادگی ومن هم تا چند وقت ،شاید نزدیک به یک سال درگیر این موضوع بودم.حالا خیلی اتفاقی اون،اونور میز ومن این ور میز.جفتمون شوک زده شدیم.

گله کرد که چرا بی خبر رفتی؟!!(فک من .همچنان در آویزانی به سر می برد!)


هفتم:

سهراب،دوست عزیز وخیلی صمیمی ام بابا شده!یه دختر کوچولو وفسقلی و... واقعاً از ته دل خوشحالم.


هشتم:

چند روزی از وعده پیرمرد گذشته،نمی دونم چرا تاخیر داره؟همیشه حرفش حرف بود.


نهم:

سفرنامه هم...

بعداً





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.