ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

193.

193.

اول:

دیشب ساعت 10شب جنازه ام  رسیدخونه.از بس خسته وگرسنه و...بود م که پله ها رو  زورکی بالا می رفتم.یه لیوان آب خوردم وولو شدم.همینجوری خوابم برد.یازده ونیم  با صدای زنگ تلفن بیدار شدم.بدون سلام علیک  می گه کجایی؟گفتم تو رختخواب،می گه آماده شو یه ربع دیگه دم خونه ات ام.گفتم بروبابا...یه ربع بعد زنگ زده می گه میای پایین یا دستمو بزارم رو بوووووووق!

اگر این بچه یه دونه جذابیت داشته باشه همین سرتقی و دیوونه بازیاشه.رفتیم همین اطراف خونه یه دور وبستنی و...چشام باز نمی شد از زور خستگی.حرف  زدنش هم با جیغه!تند تند حرف می زنه واز همه چی وهمه جا می گه.من فقط نگاش می کنم.آخر سر می گه خوب؟می گم خوب وکوفت،از جوون من چی می خوای؟پقی می خنده ومی گه خاک تو سرت می دونی اگه خودت  بخوای مخ یکی مثل  منو بزنی چقدر کار داره؟ها؟حالا من می خوام تورت کنم تو ناز می کنی؟ من هم می خندم می گم دیوانه ملت می رن  یه آدم حسابی،بچه مایه دار و...می زنن تو اومدی سراغ من؟!!حقاًکه دیوونه  ای،خری،نمی فهمی!برو به زندگیت برس...می خندیم.

نصف بستنی منو هم قاپ زد و...

دیوانه اس بخدا

حالا قراره آدم سیلیکونی از من به باباش شاکی بشه! 


دوم:

همکارم صبح از اول خط مترو سوار شده،خوابش برده وتا انتها رفته،آخر خط بیدارش کردن که ...دوباره بر می گرده.وسط خط،ایستگاه عوض می کنه دوباره تا آخر اون یکی خط هم می ره ودوباره بر می گرده!

طفلک از صبح سوژه شده!


سوم:

عصری برم این تست تراکم استخوانمو تکرار کنم ویه سونو هم از کلیه ام بگیرم.چند روزه کلیه ام یه کوچولو ذوق ذوق می کنه،البته اگه حوصله کنم!


چهارم:

این روزا خیلی علاقمند شدم به خرید الکی جات!

ساعت ودستبندو...فکر کنم اینطوری پیش بره اضافه کار ماه آینده ام هم به باد رفته!



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.