ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

199.لبخندهای یواشکی

199.

اول:

روزا دارن می گذرن وکوتاه وکوتاه ترمی شن،زندگی جریان داره آرووم و بی صدا...

ماه مهر نزدیکه


دوم:

ظهر پنج شنبه رفتیم دیزین وغیر مترقبه کله کردیم سمت کجورو چالوس و...

خیلی خوش گذشت.هوای عالی،همراه به راه و...


سوم:

وقتی دریا،شب،ساحل خلوت و نم نم باروون...نمی تونن کوچکترین حس به کسی  رو برات  زنده کنن،یعنی اون آدم دیگه به خیل اموات پیوسته!


چهارم:

می شه پرنده باشی[+]

این چه حسیه؟[+]

ارجاع به اینستاگرامم


پنجم:

چقدر دل انگیزه وقتی کسی که دیشب تختتو گرفته ومجبور شدی رو زمین بخوابی،صبح زود بیاد زیر پتوت وبا قلقلک بیدارت کنه که دیرت شد و تو الکی غر بزنی که... وتو دلت لبخند بزنی.

چقدرتفاوت هستن بین فهمیدگی وادعای فهمیدگی





نظرات 2 + ارسال نظر
بهار یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 14:00

:-|
هاهاهاها :-|

بهار شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 21:40

اینستاگرام کو؟

سرجاشه!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.