ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

203.

203.

همه ی ترسم این بود که شادیای این  چند وقته چطوری تلافی می شن.

می دونستم باید یه جوری از دماغم دربیاد،ولی اصلا فکرشم نمی کردم...این طوری بشه.

داستان مصطفی...

قصه  زندگی اش...

می خواستم برم شهرستان،با خودم فکر کردم که برم به کی تسلیت بگم؟

خواستم تلفن بزنم،بازم  هم ...به کی زنگ بزنم؟به کی تسلیت بگم؟

بهت زده ام...



نظرات 2 + ارسال نظر
هم راز شنبه 7 آذر 1394 ساعت 12:57

براش دعا کنید روحش در آرامش به سر ببره....

مهتا چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 10:50

سلام.تسلیت میگم.خدا رحمتش کنه.
براش خیرات بفرستید.

سلام
مرسی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.