ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

226.شاید اتفاقی نباشه...

226.

اول:

یه چند وقتی رفتم سراغ کاغذ وقلم دوباره.هیچی نمی تونه جا نوشتنو بگیره و هیچ جا اینجا نمی شه


دوم:

ماه گذشته عروسی داداش وسطیه بود که برگزار شد و...

چند روز بعدشم که زمان برگزاری سمینار اداری بود.پوستم رسماً قلفتی کنده شده از بس سرم شلوغ شده بود.اما نتیجه وفیدبکاش خیلی خیلی عالی بود.خارج از انتظارم.بعد از سمینار رئیس بزرگ  جلو همه همکارا به خاطر برگزاری وبه قول خودش دستیابی حداکثری به اهداف سمینار ازم تشکر ویژه کرد.


سوم:

این هفته،هفته چهارمه که زن دایی واسه ادامه درمانش تهران.خوشحالم که جلو چشممه.هم بهبودیشو دارم می بینم وهم که دارم می بینمش دیگه.دایی هم که دیروز واسه کارای اداریش برگشت ولایتمون وآخر هفته ...


چهارم:

گردویی که تو گلدون کاشته بودم[+]،به عشق این صبحا میام سرکار


پنجم:

کارای رفتن مادام داره انجام میشه وتقریباً رفتنش قطعی شد.یه چیزایی رو باید بفرسته،یه چیزایی رو بفروشه،یه چیزایی رو...خونه اش عین سمساری شده.

چند شب پیش داشت از رفتن و...حرف می زدیهویی زد زیر گریه،به پهنای صورت اشک می ریخت وشونه هاش تکون می خورد.می گفت اینجا فقط دلم واسه تو تنگ            می شه.فقط تو بودی که نزاشتی تنها بمونم و...بغضم گرفته بود...بغلش کردم،آرومش کردم.دلم منم حسابی تنگش می شه.


ششم:

دو سه هفته ای درگیر خونه واملاکی و...صاحب خونه ام خونه رو می خواد وباید تخلیه کنم.حسابی ذهنمو مشغول کرده بود.عصبی وکم طاقت شده بود.کارد که به استخونم رسید،بازم حکایت خونه اولی ام تکرار شد.همون عصر جمعه و بازدید از ... ودعا کردن و...داستانشو واسه همکارا گفتم حسابی تعجب کرده بود.

دیشب ازطرف همون جا  زنگ زدن که فلان خونه خالی شده و... هر چقدرهم که می تونی  اجاره بدی ،برو بشین !

خودم کفم بریده بود.باورم نمیشه،

هر دفعه این اتفاق داره تکرار می شه!


هفتم:

هفته پیش،سرکلاس مهدی حسابی چلوندم،خیلی دردناک بود.گفتن اون حرفا برام راحت نبود.با راهنمایای مهدی وهم گروهیا ...خدامیدونه که چقدر سبک شدم.راحت راحت شدم.کلاس که تموم شد زانو هام از فشار می لرزید وچونه ام از ذوق وخوشحالی قل می خورد،که چقدر آسون بود یا آسونش کردن برام ومن سختش کرده بودم.

انگاری هیچ گرهی  توی این کلاس وبا این هم گروهیا بسته نمی مونه هر چقدر که سخت وسنگین باشه.خدایا ازت ممنونم به خاطر این دوستا،مهدی واین حال خوب.این پسر...جادوگره...



هشتم:

شیوه نوشین لبان[+]


نظرات 1 + ارسال نظر
بهار شیراز یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 12:48

چقدر وجه اشتراک ...
نوشتن . قلم ، کاغذ ... دعا ... امید... شوکه شدن ... باور نکردن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.