ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

227.اعجوبه

227.

اول:

تاکسی نشسته بودم وداشتم واسه خرید سفارشی می رفتم سمت منوچهریکه پشت چراغ قرمز یهویی عین جن از جلو ماشین رد شد.منم بهت زده کرایه رو داده وباقی پولو نگرفته،پریدم پایینو صداش کردم.برگشت یه لحظه نگاه کرد وپریدیم همو بغل همدیگه!خود نامردش بود همکلاسی وهم اتاقی دوره ارشدم.یه ساک انداخته بود کولش،از فوتبال بر می گشت.

آخرین باری که دیدمش روز دفاع پایان نامه اش.بعد از اون روز چند بار تلفنی صحبت کرده بودیم واما به خاطر مشکلاتی  که براش پیش آومده بود،از همه دوستا فاصله گرفت.

چند لحظه همینطوری به هم نگاه کردیم دوباره همو بغل کردیم.

قرار شد من باقی بچه ها رو واسه یه آخر هفته دور هم جمع کنم.البته به صورت کاملاً غافلگیرانه!

یادش بخیر،این هم اتاقی وهمکلاسی ما در نوع خودش اعجوبه ای بود!


دوم:

دوباره یا شایدم سه باره بلاک شدم!این آدم چرا اینقدر کم حوصله شده خدایا؟!!

یعنی باید صب کنم تا یکی دو سه سال دیگه که از بلاک درم بیاره؟؟؟ فک کن یه درصد.

نه!

اینطوری نمیشه،باید دست به کار بشم!(آیکون فکر خبیثانه)


سوم:

حالم بد بودخیلی،اما همصحبتی با یه دوست خوب آرووم کرد.ساعت 4با دل درد شدید بیدار شدم.اندازه جای یه سکه ده تومنی توی دلم آتیش بود،می سوخت.مثل مار به خودم می پیچیدم.نتونستم تحمل کنم.آژانس گرفتم رفتم بیمارستان.بعد کلی اینور وانور کردن وانگولک کردن من،دکتره گفتش که زخم معده داری؟داشتم،یادگاری فشارواسترس و... زمانی که (...)کار می کردم.استرس و...گفتش هیستریک شده!از استرس وهیجان بپرهیز!

تا فردا غروبش نگهم داشتن.بارضایت خودم عصر برگشتم،مرخص شدم واومدم خونه.روز قبلش زن دایی اینا رفته بودن مهمونی ممکن بود برگردن.نمی خواستم کسی بفهمه.


چهارم:

امشب مهمونی دعوتم،یه دورهمی دوستانه خارج از تهران یه جای دنج و خنک و...،فرداشم که تعطیله.حتماً خوش می گذره.

واقعاً توی این هوای گرم  این دوسه روزه خیلی به جا وبه موقع بود!





بعداً نوشت:

الان رئیس شعبه بانکم زنگ زده میگه: بیا خرشانس!

 


نظرات 1 + ارسال نظر
بهار پنج‌شنبه 10 تیر 1395 ساعت 09:35

چی برنده شدی راستش بگو

برنده کجا بود،سود تسهیلات رو آورده پایین می گفت شانس آوردی که دم پرداخت وامت سود واما کم شد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.