ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

228.خندوانه

228.

اول:

یکی از دوستام زنگ زد ودعوت کرد واسه برنامه خندوانه.خودم نمیتونستم برم،بچه های دایی ودوست دایی رو فرستادم رفتن.به خدی بهشون خوش گذشته بود که فک کنم تا یه ماه دیگه سوژه وانرژی دارن واسه خنده.


دوم:

بچه ها برنامه ریخته بودن که تعطیلات رو بریم شاهرود وجنگل ابر و... .اما بهم خبر دادن وقت ملاقاتی که مدت ها دنبالش بودم واسه عصر پنج شنبه فیکس شده.کلی حالم گرفته اس،مسافرتم هواشد وهمینطور تعطیلات.بچه ها شاکی شدن که مارو راه انداختی اما خودت پیچوندی.


سوم:

آب پاکی رو ریختم رو دست بنده خدا.قاطع گفتم نه!برو دنبال بختت.من گیرم ونمی تونم باشم...

خیلی دلم سوخت و...

حالشو می فهمم.


چهارم:

امشب به بهونه افطاری دعوت شدم.باز خارج از تهرانه .یه جمع جدیده ومتفاوتن ومن تازه بهشون اضافه شدم.حسم خوبه امیدوارم بتونم کانکت شم.


پنجم:

دو شبانه روز خیلی سخت وپرکار داشتم.کل خواب واستراحتم کمتر از8ساعت بوده توی دو روز گذشته.با این احوالات واوضاع که می شینیم ومی خوایم حرف بزنیم شروع می کنه به پرت وپلا گفتن واز هر دری سخنی هموش غیر کارشناسی .اونم حرفای صد من یه غازی وفقط الکی.منم عصبانی شدم به حدی که با غلطک از روش رد شدم.اونم چند بار.به حدی که حاضرین بهتشون زده بود.که این همون خان خودمونه؟!!

فک کنم فقط فحش ناموسی ندادم!عذاب وجدان داشتم به خاطر رفتارم.شبش پی  ام داده:من فراموش کردم،شما هم فراموش کنید واجازه بدید فرآیند ادامه پیدا کنه.


ششم:

تا حالااز صریح وقاطع بودن بد ندیدم.باعث شده خیلی از مقاومت ها الکی و ژستای بی ارزش رو راحت خورد کنم وازشون رد بشم.اذیت شدم،سنگ انداختن،شیشه خوده ریختن تو مسیرم اما اکثر قریب به اتفاق نتیجه مثبت گرفتم وتصمیم گرفتم به همین شیوه عمل کنم.اما می ترسم از اینکه یه وقت در مقابل کسی قرار بگیرم که تصمیم من آخرین انتخابش باشه و...




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.