ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

233.چهارشنبه خوروون

233.

اول:

امروز مراسم چهارشنبه خوروون با اندکی تاخیر برگزار شد.

صبح یه کم دیرتر از معمول بیدارم شدم واومدم سرکار وبا جماعت نالان وگریان وچشم انتظار مواجه شدم که از درد دوری وفشار گرسنگی به زمین وزمان گیر می دادن.کاشف به عمل اومد که این همکاران جان از نیم رو هفته پیش که من درست کرده بودم خیلی خوششون اومده بود ومنتظر شدن که از راه برسم ونیم رو این هفته رو هم بپزم.

چه نیم رویی زدیم امروز!

نیم رو با نون سنگک سنتی،کره و...


توضیح نوشت:

چهارشنبه ها معمولاً صبحانه رو با همکارا دور هم می خوریم.اسمشم گذاشتیم چهارشنبه خوروون.


دوم:

سر نماز صبح سرشو گذاشته بود رو زمین وآرووم  می گفت:"یا دلیل المتحیرین"،یه نمکی داشت که...


سوم:

دلم یه گپ دوستانه یا قدم زدن شبانه توی هوای خنک می خواد.یه چند ساعت که ذهنمو خالی کنم وبه هیچی فک نکنم.چند ساعت بی خیالی...

شاید امشب برم جمشیدیه،برم اون بالا بالاهاش.

دیگه.... همین!


چهارم:

دیشب با بچه ها رفتیم بستنی خوروون،باقلوا بستنیش معرکه بود.چسبید


پنجم:

گروه وکلاسمون فردا تشکیل نمی شه.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.