ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

240.نشیمن گز!!!

240.

اول:

دیروزسر صبح رفتم درمونگاه واسه تزریق آمپولم.آقاهه گفتش برو توی اتاق آماده شو.منم رفتم و مثلاً آماده شدم.اومد وگفت بخوا ب رو تخت،گفتم همینجوری ایستاده بزن!

گفت درد داره هااااااا!گفتم شما کاریت نباشه،بزن.

نامرد هم به خیال اینکه من سوپر منم وکلاً درد واینا حالیم نمی شه همچین سوزن رو فرو کرد ومایع تقریبا یخ زده رو به ماتحتم تزریق کرد که کل کائنات رو دور زدم!

این سومیش بود،ماهی یه دونه!چهارتا دیگه مونده.

بدیش اینه که دارو باید کاملاً سرد ویخچالی باشه و توی دمای نزدیک صفر باید نگهداری بشه!

جاش به حدی درد می کنه که هنوز نمی تونم درست بشینم سرجام!


دوم:

همکار می گه ببین... فلانی پیش فلانی اینا رو پشت سرت گفته و...

می گم :خوب باشه،گفته باشه و...خیلی مهم نیست!بهش فک نکن

با غیظ میگه چرا اینقدر ساده ای تو!!!

الان این یعنی چی؟اینایی که ساده نیستن،کجا رو گرفتن؟به کجا رسیدن؟ساده بودن اینقدر بده؟


سوم:

توی کانال تلگرام دوستی خوندم"خودکشی راه حل آدمای ترسو است".

دیدم چقدر حرفش درسته!آدمای ترسو،کسایی که از مواجهه می ترسن.نمی خوان چیزی رو بپذیرن.البته خودکشی فقط این نیست کسی خودشو دار بزنه یا از روی پل عابر پرت کنه وسط اتوبان.

بعضیا خودشونو با سیگار می کشن،بعضیا با مشروب،بعضیامواد،بعضیا با الکی خوشی و...بعضیا هم با فرار ازآنچه که هستن.

اما نتیجه همه اش یکیه!کشتن یا شاید سرکوب چیزی که هستم ودیر یا زود،امروز یا فردا دوباره از یه جای دیگه سرباز می کنه ورو میاد وطرف هم باید ازش فرار کنه!اینبار هم یه سمت دیگه.


چهارم:

امروز صبح رادیو موسیقی بی کلام  آهنگ "هتل کالیفرنیا"رو گذاشته بود!

خبری شده ما خبر نداریم؟!!


پنجم:

از اینا [+]و[+] خوشم اومد!


ششم:

خیلی دلم سوخت برنامه پاراگلایدرآخر هفته پیش کاپیتان رو نرفتم!



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.