ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۲۵۱.دیدار ما...

۲۵۱.

چند دقیقه مانده به چهار صبح و از خواب خبری نیست که نیست.چه غم،برای خوابیدن وقت بسیار است،به قدر کافی خواهیم خوابید.

توی ذهنم این سوال می چرخد که دیدار"من"و" تو" کی وچگونه خواهد بود؟ اشتیاق واضطرابش بی تاب ام می کند.

چیزی توی دلم می گوید دیر نخواهد بود،شاید همین روزهای نزدیک...

خدا کند فقط به قیامت نباشد!

"نسیمی کز بن آن کاکل آیو

مراخوشتر ز بوی سنبل آیو

چو شاو گیرم خیالت را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آیو"


نظرات 1 + ارسال نظر
بهار شیراز شنبه 29 آبان 1395 ساعت 07:49

املاء نوزده ... اضطراب

هاااا؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.