ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

276.پنجره زشت

276.

اول:

تا همین الان هم منتظر خبرم واسه بلیط هواپیما،اما ظاهراً درست وقتی که لازمه که کاری انجام بشه باید تمام کانالا کور بشن.


دوم:

چقدر خوبه که امروز سه شنبه بود.سه شنبه واسه من یعنی یه قدم تا پایان هفته واداره و...

هرچند روز تعطیل هم کلافه می شم که چه کنم؟!!


سوم:

کنار پنجره نزدیک گلدونام ایستادم و یه قرص گذاشتم زیر زبونم وبا خودم شمردم6،7،8،9،10،.. وبه شهر نگاه می کنم.با خودم فک می کنم که توی این همه نا زیبایی میشه آدم یه جای دنج وزیبا واسه خلوت خودش و دلش بسازه وتوش آرووم باشه.فقط یه کم هزینه داره.

 

چهارم:

همکارم اومده بود اتاقم ومی خواست یه چیزی بگه ولی نمی گفت.دس دس می کرد.واسه خرید خونه می خواست وام بگیره،ضامن نداشت.با هم رفتیم ضامن شدم،یه مبلغی از پس اندازمو هم گذاشتم به عنوان سپرده وامش.آدم خوب ونجیبیه،امیدوارم به موقع قسطاشو بده از نون خوردن نیوفتم.


پنجم:

هلاک شدم امروز،زودتر خودمو برسونم خونه یه کم استراحت کنم و دوباره...


ششم:

دلم تنگه،دل تنگم...غمگینم



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.