ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

280.حس مش ممدی!

280.

اول:

دیروز روز سختی بود.تا پایان تایم اداری محل کار بودم وبعدش خودمو سریع رسوندم مسجد واسه مراسم ختم بابای دوستم.تا آخر مجلس موندم و...

چندتا از دوستای مشترک قدیمی که چند سالی بود ندیده بودمشون رو دیدم.


دوم:

بعد از مراسم ختم هم خودمو جنگی خودمو رسوندم بیمارستان ،یه نوجوون،14ساله با یه تومور خوشخیم توی ساقه مغز...

جراحی اش سنگین بود،اما خدا رو شکر به خیر گذشت وهمه چی خوب بود.

رسیدم خونه ساعت یک شده بود.


سوم:

توی وب گردیام یه سایتی رو پیدا کردم که با کارت های بانکی ایرانی هم میشه از آمازون خرید کردی.کلی ذوق کردم!

الان دارم فک می کنم مگه من چندبار/چقدر خرید دارم/کردم از سایتای اینطوری که لان این همه ذوق کردم!حس مش ممد بودن دارم الان!


چهارم:

دیشب  توی مسیر برگشت به خونه با دختر دایی صحبت کردم.هنوز ازم دلخوره وعصبانی بود.می گفت شانس آوردی که تو اون سر دنیایی من این سر.کلی خط ونشون کشیده واسم!منم فقط دستش انداختم،کاردش می زدی خونش نمی اومد.


چهارم:

این هفته خیلی سخت وخسته کننده گذشت.امشب به خودم مرخصی میدم ویه کم هله هوله خوری و...شاید بستنی،شایدسفره خونه،شاید سی تیر.

حالا تاشب!

توهم بیا...خوب؟



نظرات 2 + ارسال نظر
مریم سه‌شنبه 29 اسفند 1396 ساعت 01:45 http://l-r-y.blogsky.com

جوابتون به فرانک

راس گفتم خو

فرانک چهارشنبه 25 مرداد 1396 ساعت 14:37 http://sadbargkhatereh.blogsky.com

باشه آدرس بده

متاسفم!هم اینکه شما هله هوله خوری برات ممنوعه
هم اینکه من فقط دوست دارم یه نفر خاص همراه باشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.