ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۳۳۰.

۳۳۰.


اول:

بعد ازسه ماه نیم دوباره اینجا رو از غاصبش پس گرفتم،اما حسم بهش مثل معشوقه ایه که با رضایت گذاشته غریبه لمسش کنه،دلم دیگه  با اینجا صاف نیست.


دوم:

سهراب می گفت  از آخرین باری که دیدمت خیلی خسته تر شدی پسر!گفتم هیچ وقت کار رو فقط واسه کار نخواستم، همیشه می خواستم بیشتر از کار باشه،فقط پول و کلاس و بگیر وببند یا یه تکرار صبح تا عصر نباشه یه چیزی با عشق و رضایت باشه ،کمک کنه بفهمم،بیشتر بفهمم؛اما فهمیدم فهمیدن خوب نیست! اصلا خوب نیست.قشنگ حالی ام شد فهمیدن خوب نیست.فهمیدن می تونه توی ۴ماه ریشتو سفید کنه و دهنتو سرویس،آدم خوبه قد تحملش بفهمه نه بیشتر!یه چیزی توی مایه های لقمه اندازه دهن


سوم:

زندگی اینجا اصلا اونجوری که فکر می کردم نیست،راحت نیست.نه که سخت باشه ولی یه جوریه،دوسش ندارم ،حالمو چک کردم خیالم راحت شد این نارضایتی از سر ترک عادت نیست،تصمیم گرفتم برم جایی که راحت باشم.


چهارم:

داداش وسطی بابا شد، داداش کوچیکه داره داماد میشه،پسر عمو کوچیکه داماد شد و من بابت اینا  خوشحالم.


پنجم:

نتونستم از نهنگه دل بکنم،ریز ریز تیونینگش می کنم که نگهش دارم.


ششم:


بااین آلبالوها زمستونو سررر می کنم،واسه خودش برندی شده!


هفتم:

بااین آهنگ "زلف و رخسار"عدنان کریم خیلی حال می کنمااااا.


نظرات 1 + ارسال نظر
بهار شیراز شنبه 7 دی 1398 ساعت 10:09

سلاممممم.. خوش اومدی پسر
خوشحالم به خونه ات برگشتی

مرسی،سخت بود ولی شد!
من تونستم پسش بگیرم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.