ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۳۳۳.بد حالی

۳۳۳.

این چند روزه خیلی کلافه و بهم ریخته ام.

پاک تمرکزم از هم پاشیده و صبوریم در حد دمای یخ های قبل جنوب شده.عصبانیت و از کوره در رفتن که بماند.

راننده تاکسی طفلک خواست مثلا یه کم حرف بزنه،آنچنان زدم توی پرش که بنده خدا تا آخر مسیر نُتُق نکشید که هیچ حتی سرشو هم بر نگردوند که...

خبر بد امروز ظهر هم شد قوز بالا قوز!

از محل کار زدم بیرون که هم باهمکارا کل کل نکنم و هم برم جایی حالم خوب بشه.

رفتم کوچه زغالیا لاستیک و رینگ ببینم،بماند که با دیدن قیمتای نجومی مخم گو...! 

رفتم پیش رضا که هم یه قیچی به موهام بزنه هم یه کم حرف  بزنیم که آرووم بشم(اینجور وقتا اصلاح مو و صورت معمولا حالمو بهتر می کنه)،اما زهی خیال باطل!

حال بد،هوای بد،خبرای بد...پوووووف

از اتاق فرمان هم اشاره کردن که صبح دوشنبه باید برم کرمان و شبش برگردم،اینو کجای دلم بزارم!



پ.ن:

هرچقدر ازت شاکی باشم اما واسه آشنا کردنم با ماشین بازی و بیراهه نوردی ازت ممنونم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.