ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۳۳۶.غمگینانه،مشتاقانه

۳۳۶.

امروز زودتراز سرکار  اومدم.خرید کردم،کارای خونه رو انجام دادم،مرتب کردم و...

مشتاق و منتظرم بچه ها بیان اما نمی دونم با این غمی که داره خفه ام می کنه چه کنم!



بعداً نوشت:

نفر آخر رسید،بغلش کردم خیلی تلاش کردم خودمو نگه دارم اما نتونستم.هق هق ام که بلند شد اشک همه دراومد،خجالت کشیدم،الانم که بچه ها رفتن باز ...

آخه جیگرم آتیش گرفته.

خرس گنده اشک اش دم مشکشه!از اینکه حسام اینجوری رو میاد خجالت می کشم.



نظرات 1 + ارسال نظر
بهار شیراز سه‌شنبه 1 بهمن 1398 ساعت 10:08

یه کم شفاف بنویس بچه جان....

رفتم قشم، شال هدیه ات هم همرام بود، بچه ها همه میگفتن این چند کاره است مگه؟؟؟؟؟؟؟ هم پتو، هم پالتو

سپاس خان بزرگ

باشفافیت مخالفم!
خواهش می کنم،خوشحالم که به کار آومده.
دوپته
دوپته

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.