ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

۳۳۸.

۳۳۸.

اول:

امروز عصری نهنگه رو  بردم حموم،تعویض روغن و... بچه ام آب ورنگی گرفت،جونش تازه شد.


دوم:

قراره سوپرایز بشم.مثلا من الان خبر ندارم!


سوم:

عصری چندتا از ایمیلای قدیمی که یادگاری نگه داشتم بودم رو باز کردم.چه حالی بودااااا!خدا وکیلی هرسال دریغ از پارسال!


چهارم:

یکی نیست دست منو بگیره!این کامکواتا منو به کشتن میدن!

روی قبرم بنویسید:ایشون به کامکوات خیلی علاقه داشت،اما کامکوات به ایشون اصلا علاقه نداشت!


پنجم:

جمله اش خیلی سخت و سنگین بود:"شما برای زنده موندن هر روز از ارزش هاتون کوتاه میاین و ارزش های تازه خلق می کنید"!خیلی سنگین بود،این جمله می تونه بیس جدیدی برای تحلیل های اجتماعی باشه و توان بالایی برای تشریح و تحلیل کنش و واکنش ها غیر آگاهانه/ناخودآگاه داره.


ششم:

متنی دو صفحه ای در مورد این روزا نوشته بودم و قصدی هم برای انتشارش نداشتم و فقط برای تصحیح برای دوستی فرستادم،متاسفانه این دوست رعایت امانتداری نکرده و بدون نام منتشر شده و توی گروه های مخاطبش کلی بحث سرش شده.از این موضوع دلخورم هم به دلیل انتشار بدون اجازه اش و هم به دلیل اینکه توی فضای نقد و نظرش نبودم که پاسخ بدم یا  اصلاح کنم،تازه چند روز بعد از انتشارش خیلی اتفاقی متوجه شدم!


هفتم:

چند روزه هوای ...زده به سرم،مسافتش طولانیه و خسته کننده،کاش همسفری پیدا بشه.دلم اونجا آرووم میشه.


هشتم:

وقتای دلم می گرفت و سختم میشد صدای استاد شجریان یه دلگرمی و امنیت بود که توی خلوت همراهم بود و پناهی گاهی بود برای کاستن از سردی های روزگار.خداسلامتشان بدارد.


نهم:

"وسوگند به تن هایی که تا طلوع سپیده عرق کرده، درهم می پیچند و بر هم می لغزند".



بعداًنوشت:

وقتی سیگارو از ته روشنی کنی،یعنی حالت خیلی خوبه!


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.