ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

96.احساس بازنده بودن

96.

احساس بازنده بودن داره خفه ام می کنه.

باختم!

باختم

به خودم باختم

به تو باختم

95.گوش و گوشواره

95.

اول:

وقتی می رسم خانه،رفته بود خانه مادر بزرگ که دیوار به دیوار است.خواهر وبرادرهاو پدرجان از دیدنم جا می خورند.عادت ندارند با این قیافه مرا ببینند.همدیگر را بغل می کنیم هر کسی چیزی می گوید و... وهمه می خندیم.

هنوز چایی ام را نخورده ام که یکهو در را باز می کند، طبق عادت مالوف دست هایش را،چشم هایش را می بوسم،کلی قربان صدقه هم می رویم و...تازه متوجه می شود،توی چشم هایش چیزی دو دو می زند،با لبخند تلخی می گوید موهایت کو؟


دوم:

بعد از ناهار سرم را می گذارم روی پایش،موهایم را نوازش می کند،می گوید:دلخور وناراحت نباش،تو تنها نیستی،قرار نیست همه ی مشکلاتت را خودت تنها حل کنی.تا حالا اگر کمی یا کاستی ای بوده از بی تفاوتی نبوده.انتظار وتصویری است که خودت ساخته ای.اصرارت این بوده مستقل باشی.

حالا که خودت سنت شکنی کردی و"م" را راه انداختی،بد نیست خودت هم به فکر باشی،تا کی می خواهی اینطور تنها و.. زندگی کنی؟!

نگران انتخابت نباش همه به نظرت احترام خواهند گذاشت ومشتاقند که محبوبت را ببینند.گوشواره وگوش به یک اندازه عزیزند،به تو و انتخابت اعتماد کامل داریم.هر کسی را که می خواهی... 

اگر تو عزیزی محبوبت هم برای همه عزیز است؛حتی عزیزترخودت و گونه ام را می بوسد...

می خواهد از من حرفی بشنود ولی نمی توانم چیزی بگویم،ذهنم پر می زند سمتش"او" نمی توانم به هیچ کس دیگری فکر کنم.تا او را میان بازوان مردی نبینم.از او دل نخواهم کند.


سوم:

دو سال پیش قلبش جراحی شد،به شدت نگران من است ومن هم نگران او...

طاقت استرس ونگرانی را ندارد،دل من هم...

یا باید از قلب او بگذرم یا از دل خودم

نوشتنش نفس را به شماره می اندازد.


چهارم:

شب پدر جان همه را صدا می زند چشم هایش برق خاصی دارد.با لبخند وشوخ طبیعی همیشگی اش حرف اش را می زند.

می گوید:حالا که "م" می خواهد ازدواج کند،بهتر است امانت های هر کدامتان را بدهم که خودتان در موردش تصمیم بگیریم.سهم ارث همه را به یک اندازه تعیین کرده بود.دختر وپسر برابر هم.همه پس می دهیم "م" هم همینطور،اما همه به او اصرار می کنیم که بردارد و...


پنجم:

قرار خواستگاری برای فردا شبش گذاشته شده بود.من هم به عنوان برادر بزرگ داماد باید می رفتم.به سادگی و...

گذشت.

جواب مثبت بود.

فردا صبح اش هم زن دایی جان عروس وداماد را قایمکی برد آزمایش خون. آن هم خدا رو شکر بدون مشکل بود.خدا بخواهد همین چند روز آینده،توی همین اعیاد ربیع با هم محرم می شوند.برنامه جشن و... می ماند برای بعد از سال عموی مامان جان.


ششم:

عصر پنج شنبه هم می روم دیدن پیرمرد،خانه شان.داستانی داشتیم!کلی خندیدیم.حرف هایم را زدم وچیز هایی شنیدم که خدا می داند اگر پیرمرد را نمی شناختم... 

دلم آرام می شودو...

صبح جمعه اش هم کوله مان را می اندازیم روی دوش ومی زنیم به جاده.ساعت از 7گذشته بود که رسیدم خانه خودم.



94.

94.


ایراد از بلاگ اسکای ه یا از وبگذر وپرشین استایت؟

ها؟!!



93.فک درد

93.

یعد از یه جلسه 3ساعته سنگین و خفه کننده،می زنم بیرو ن وپیاده میرم سمت خونه.

خونه نرسیده تلفنا شروع می شه!

این بعد ازون.پشت سر هم زنگ می زنن.حالا که کار به پایانش نزدیک شده همه به تب وتاب افتادن ونگران حق وحقوقشون هستن!

ساعت 11:30 می رم زیر دوش وبعدش مثلاً یه شام مختصر و....

از بس حرف زدم فک درد گرفتم!


یکی از همکارای اینور مدرکشو گرفته،شیرینی داده،سه تا رولت خوردم!دارم خفه می شم 

پووووووووووف


92.اشتیاق

92.

بشنوید[+]


دکلمه[+]


دانلود[+]



91.احساس آرامش

91.


[+]

نفس عمیق



90.نقاش جهنم

90.

با این قلم می شه جهنم رو نقاشی کرد.

در موردش اینجا بیشتر بخوانید.



89.

89.

نمی دونم چرا دستم به نوشتن ماجراهای هفته پیش نمیره!

شب یلدا توی جاده،خواستگاری داداش وسطی،در دلای من ومامان،خونه ی پیرمرد،...

کلی حرف دارم واسه نوشتن.



88.از تو ممنونم

88.

ازش ممنونم

بابت اینکه انگیزه ام شد برای شروع ورزش

بابت اینکه علتی شد برای تغییر در ظاهر و...

بابت اینکه باعث شد کاری(بیزینس) رو که مدت ها کنار گذاشته بودم دوباره شروع کنم

بابت اینکه چند روز خوب به زندگیم اضافه شد

بابت اینکه مجبورم کرد با خودم جنگی رو شروع کنم که باید برنده اش باشم

بابت اینکه...

87.ادکلن تلخ

87.

از هر چی ادکلنه بدم میاد

از هر چی ادکلن زنونه اس بدم میاد

از هر چی ادکلن زنونه تلخه بدم میاد

از هر زنی که ادکلن تلخ بزنه بدم میاد

از هر چی زنه بدم میاد

از هر کی ادکلن بزنه بدم میاد