ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

105.زندگی کردن زندگی

105.

واقعاً تاثیر گذاره [+]



105.زندگی کردن زندگی

105.

واقعاً تاثیر گذاره [+]



104.مست مستم کن

104.

داشتم اینو سرچ می کردم به این رسیدم.

واقعاً چه استعدادایی توی این مملکت هست اما...

صد افسوس و...



103.هدیه صبحگاهی

103.

امروز صبح یه دسته گل رزسرخ هدیه گرفتم.

با خودم آوردمشون سرکار وهدیه دادم به همکارام.

هم من خوشحالم هم همکارام!


این هم تقدیم به شما دوستان خوبم



100.مردی از آسمان...

100.

فدای آن دلی بشوم که برای آرامش کسی،با آن سن وسال 800کیلومتر راه می کوبد و می آید.شاید مرهمی باشد...

شماره تلفن پسر"پیرمرد"را که روی تلفن همراهم می بینم خوشحال می شوم وبا اشتیاق جواب می دهم.احوالپرسی می کنیم و... 

می گوید:خان مهمان نمی خواهی؟!!با پدر جان در راهی ومی آییم خانه شما.پدر جان چند روز است که پایش را توی یه کفش کرده که الا وبلا که باید برویم دیدن خان.مگر همین یک هفته ده روز پیش همدیگر را ندید؟داستان چیست خان؟این را کنجکاوانه وبا خنده می گوید.من هم با خنده می گویم "چه داند آنکه اشتر می چراند".

مانده ام این محاسن وچهره نورانی ترند یا ماه آسمان.

کلامش مانند آبی بر آتش است.نگاهش اعماق وجود آدم را می کاود.هیچ چیزی را نمی توانی پنهان کنی.همه وجود انسان زیر نگاهش می ماند به ماهی های آکواریم.این انسان آنقدر رئوف است که لازم نیست در حضورش از چیزی بترسی یا...

از هر چه سخن بگویی درکت می کند،قضاوتت نمی کند وطوری پاسخت را می دهد که انگار با همان کلمه اول جان کلام را آنطور که باید گرفته،یا نه!اصلاً فکر می کنی انگار می داند که چه می خواهی بگویی...

وقت رفتنش بغض کرده بودم.

پیرمرد وپسرش دو روز مهمان من بودند یا من میهمان کرامت پیرمرد بودم.

این شب ها آسمان عجیب مهتابی و خواستنی است.


99.

99.

می گویند زبان استخوان ندارد،نرم است.اما گاهی آنقدر سخت وتیز وبرنده وزهر آلود می شود که می تواند از هر پتکی محکم تر،دیوارهای اعتمادومحبت رافرو بریزد و یا مانند سنگی،قلبی را مجروح کند یا شیشه های مهری را بشکند  یا آنقدر تیز و تند شود که چهره هردوستی را به چنگال تهمت بخراشد یا دلی را به تازیانه قضاوت جریحه دار کند،یابه تیغ طعن وتحقیر آنقدر برنده شود که هر بند الفتی را پاره کند و یا از زهر هلاهل زهر آگین تر شود...

خدایا

من شنیدم

تو نشنیده مگیر

دیدم 

تو نادیده مگیر

پذیرفتم

تو برنتاب

گذشتم

تو مگذر


98.سودا...

98.

ای ...

ای ساقی

 ای ساقی ره میخانه ام بنما

که با خود بر سر جنگم ...

در خم خانه را بگشا که بس بیمار ودلتنگم

چنان دوری زمن ساقی

چنان مجنون حیرانم

که دل فرسوده از هجران

کجا ساز خوش آهنگم

سرشتی از ازل ما را

زسوادی می ومطرب

که غوغا می کند در دل

فغان ساغر وچنگم...


 

ببینید وبشنوید[+]