ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم
ایستاده در باد

ایستاده در باد

عصیان می کنم پس هستم

124.

124.


اول:

از گفتن ها وشنیدن های مکرر خسته شده ام،از گفتن های تکراری...

از کنارشان رد می شوم،در پاسخ می گویم بله،حق باشماست...

این روزها سری که درد می کند را هم نمی شود دستمال بست،چه برسد به سری که...


دوم:

فراموشی حالت عجیبی است،هم درد است هم درمان،هم توجیه،هم...

اما خدا نکند روزی یادمان بیاید...


سوم:

فردا یکی از آن پنج شنبه ها است،همان پنج شنبه هایی که قبل از جمعه می آیند،همان جمعه هایی خموده ومرگبار،همان جمعه هایی که بعد از پنج شنبه جان فرساست می آیند.



چهارم:

شاید ظاهرش شوخی،طنز ،بانمک یا خیلی جدی و روشنفکرانه باشد،اماجراحتش...


پنجم:


"هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم....اندوه بزرگی است چه باشی چه نباشی"


نبودنت درد،بودنت درد،...

دست خدا درد نکند،عجب شاهکاری آفریده...



ششم:

"کوبانی" هم آزاد شد!



122.روز از نو روزی از نو...

122.


اول:

توی عالم خودم نشسته بودم و یه کپه کاغذ رو مرتب می کردم وبا ماشین حساب جمع وتفریق می کردم.اعداد بی پایان،اعدادی که هیچ وقت علاقه ای بهشون نداشتم.که اس ام اس اومد!

همینطور که نگاهم به کاغذا وماشین حساب بود گوشیمو وبرداشتم و نیم نگاهی بهش کردم!

اسمشو که دیدم...

خشکم زد،بی تعارف می گم!

ترسیدم

هم از اینکه اون بود،هم از محتوای پیام.

ترسیدم که بازش کنم،می دونستم یا طعنه اس یا توهین یا...تحقیر وسرزنش.خواستم نخونده پاکش کنم.تا شب با خودم کلنجاررفتم بالاخره بازش کردم.هیچکدوم نبود!البته... 

نصیحت بود،که البته دست کمی ازحدسم نداشت بودن هیچ سلام و...ای


دوم:

عادت کرده بودم به بی خبری و...چند ماه تلاش وتمرین کردم،به خودم قبولوندم دیگه هیچ خبری،ارتباطی،پیامی،...

حالا خدا می دونهاین اس ام اس  چی به سرم آورد.

برگشتم سر خونه اول!

دوباره روز از نو روزی از نو مثل دیووانه ها هر صدایی که از گوشیم بلند می شه مثل دیوانه ها خودمو پرت می کنم طرفش...

آخه چرا با من این کارو می کنه!

چرا؟!!



121.

121.

همین الان چند تا از همکارام اومدن خداحافظی!

ساکاشون بسته بودن و از همین جا رفتن راه آهن که برن "مشهد"

هیچی دیگه خیلی حالم خوب،اینا هم پاک منو هوایی کردن!





120.همیشه یک جای کار می لنگد...

120.


اول:

من هم مثل همه ی آدم هایی که توی این شهر زندگی می کنند فکر می کردم/می کنم مرگ برای همسایه است.واز فاصله صدهزار متری من هم رد نخواهد شد!از این اتفاقات برای من نخواهد افتاد،کسی مال مرا نمی برد،دزد سراغ ماشین من نخواهد آمد،من همیشه سالم و... می مانم.

اما من مثل همه ی این آدمهای که توی این شهر زندگی می کنند فهمیدم بله،سراغ من هم خواهدآمد،یرای من هم اتفاق خواهد افتاد،مال مرا هم دزد خواهد برد،دزد ازکنار ماشین من هم رد خواهد شد،خزان به بوستان ما هم خواهد زد.فهمیدم من با این آدم ها هیچ فرقی ندارم.اما باورش خیلی سخت است.

فکرش را نمی کردم اینجا،اینگونه،در این زمان به این دام بیوفتم واسیر شوم...

اینطور ناتوان ودست وپا بسته شوم وکاسه چه کنم چه کنم دست بگیرم و شانه هایم به خاک برسد.

شاید این تاوان غروری است که...

شاید باید می فهمیدم من هم مثل همه ی آدم های توی این شهر زندگی می کنند،هیچم!

چه اهمیتی دارد؟!!


دوم:

همیشه یک جای کار می لنگد.با تمام تلاش خودت را می رسانی به...فقط یک گام تا دیدن اون ور دیوار فاصله داری،روی پنجه برمی خیزی که آن ور دیوار را سرک بکشی وخیز برداری وبروی آن طرفش،اما کسی یا چیزی پایت را می کشد،یا چیز دستت را می گیرد وپایینت می آورد.یا اینکه تمام راه را رفته ای،همه چیز درست است فقط یک گام مانده.همه زورت را می زنی،دست وپایت را جمع می کنی،چشمایت را می بندی،همه چیز درست است،اما خودت می بری،آنقدر ناتوان می شوی که حتی گام هم از گام نمی توانی برداری،نفس هم نمی توانی بکشی ودر کنار خط پایان از پا در می آیی...وباز هم، باز می مانی...

بازتو می مانی وداغ دلی که تازه می شود

باز تو می مانی وکوهی از اندوه ودلتنگی

باز هم تو می مانی وبندهایی که ازهر زخمی دردناکترند

تو می مانی وحسرت

تومی مانی و...

تو می مانی ویک سوال:آن طرف چه خبر بود؟




119.ماه وماهی...

119.

طبق عادت روزانه که داشتم وبلاگای مورد علاقمو می خوندم هم هویجوری و هم کاچی آهنگ پیشنهاد داده بودند.

جالب انگیز اینه هر دوتایشون یه آهنگو پیشنهاد داده بودن،از قبل هماهنگ بودن یا نه الله واعلم!

این [+] آهنگ پیشنهادیشونه،خدا بگم جفتشونو چی کار کنه!!!

هم حسمو مخملی کردن هم چشامو...

ای کوفته!


عین پشه امشی خورده دارم دور خودم می چرخم!


بعداًنوشت:

این [+] هم تصویریش،دکلمه علیرضا بدیع وآواز حجت اشرف زاده


بعدتر نوشت:

آرووم نمی شم،طبقه یازدهم محل کارم،یه جای دنج هست که هم می شه همه ی شهر رو دید،هم سیگار کشید،هم چیزی که راه گلو رو بسته اونجا باز کرد





118.

118.


"در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم

   ویران شود این شهر که می خانه ندارد"





برباد نوشت:

با این بیت شروع شد،باورم شد که آدما....

 بر بادم داد!


117.

117.


"به غیراز آن نمازی که شکستش یاد آبرویت

 تمام سجدهایم در دل محراب بازی بود"



116.نارنجانه

116.



کنار نهار امروزم یه برش نارنج گذاشته بودن.

من معمولاًنارنج ولیمو  رو می چلونم توی نوشیدنیم به جای اینکه روی غذام بریزم!

الان دستام بوی نارنج گرفته،حیفم میاد بشورم،همش دستامو بو می کنم.

با این بو مست می باشیم.